روزی مردی میهمان حکیمی شد.حکیم ظرف میوه ای را به او تعارف کرد و گفت: اینها بهترین میوه هائی است که امروز برایم آوردند لیکن هرکه سیب را بخورد نادان است و هرکه انار بخورد بیسواد است و هرکه هندوانه میل کند طفل است. میهمان متعجب شد و درنهایت گفت: من روزه هستم. دراین هنگام میهمان دیگری وارد خانه شده و حکیم با گفتن همان عبارت از او پذیرائی کرد مرد همچنان متعجب بود که حکیم رو به او کرد و گفت: این مرد را که می بینی از دانشمندان روزگار است سپس حکیم برای آوردن ظرفی نوشیدنی از اتاق خارج شد. مرد به میهمان تازه وارد نگاهی کرد و از او پرسید حکیم عبارات نا متعارفی را گفتند و شما میوه را تناول کردیدعلت چیست؟ مرد دانشمند گفت: حکیم اهل شوخیهای پندآموز است من هم در پاسخ گفتم " به یاد گذشته" و بعد میوه را خوردم یعنی روزگاری ما طفلی نادان و بیسواد بودیم که انشاالله امروزنیستیم دراین هنگام حکیم وارد شد و از میهمان اول پرسید هنوز روزه ای؟ میهمان باتبسم گفت: روزه ام مستحبی بود اگر اجازه دهید به احترام شما و به یاد گذشته میوه ای برمی دارم.
a
برچسبها: علی اکبری, زمین متحد, ولایت, آرامش