زمین متحد
همه عدالت را دوست دارند  United Earth
خوش آمدید | شهریور ۱۴۰۴ | 2025 - September | ربيع الاول ١۴۴۷ | هر كس با ديگران مشورت كرد، در عقل‌هاى آنان شريك شد. حضرت علی (ع) خداوند هیچ متکبر فخرفروشی رادوست ندارد.لقمان حکیم (قرآن)| اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِکَ الفَرَج
نوشته شده توسط A

لژهای فراماسونری در مجموع محل آموزش و آموختن لیبرالیسم و اومانیسم بوده. البته اسرار سیاسی مملکت نیز، به دلیل ذی‌نفوذ بودن بسیاری از ماسون‌ها، طبیعتا در این لژها رد و بدل می‌شد.به همین دلیل فراماسونری از سوی مخالفانش، نهادی قلمداد می‌شد که یکی از کارکردهایش جاسوسی برای بیگانگان (به ویژه انگلیسی‌ها) بود. فراماسونری (Freemasonry) واژه‌ای است که ریشه در قرون وسطی دارد ولی پس از رنسانس دچار تحول معنا شد یا دست کم دلالت تازه‌ای پیدا کرد. فراماسون یعنی بنّای آزاد (یا دقیق‌تر: سنگ‌تراش آزاد). فراماسونری نیز در واقع اتحادیه یا انجمن بنّایان آزاد در قرون وسطی بود.

در قرون وسطی که در اروپا ساختن کلیسا معمول بود، بنایان کلیسا از حکام و شهرداران درخواست کردند تا زورگویان جامعۀ فئودالی آنان را به بیگاری نگیرند.

آن‌ها برای آنکه بتوانند پیشنهاد خود را به تصویب برسانند، اتحادیه‌ای به نام فراماسون (یعنی بنّایی که آزاد است و بدون مزد کار نمی‌کند. در واقع بیگاری نمی‌دهد) به وجود آوردند و کلاس‌هایی به نام لژ برای تعلیم بنایی و معماری به کارگران مستعد تاسیس کردند.

رازداری حرفه‌ای موجب شده بود که این کلاس‌ها اسرار صنفی خود را شدیدا مخفی کنند. به عضو فراماسونری، فراماسون یا ماسون می‌گفتند.

با آغاز دورۀ رنسانس در اروپا، دوران ساختن کلیسا به تدریج به پایان رسید و فراماسونری حرفه‌ای نیز از رونق افتاد. تا اینکه در قرن هجدهم میلادی، کسانی که ربطی به صنف بنّایان نداشتند، دستگاه فراماسونری را دوباره سازمان دادند و هدف از این سازماندهی را تحکیم اصول اخلاقی و برادری و همکاری با یکدیگر دانستند.

اولین لژ فراماسونری جدید (یا فرقۀ سیاسی و باشگاه اعیان و اشراف) در سال 1717 در انگلستان تاسیس شد که مهم‌ترین ارکان تعلیماتی آن، رازداری و اطاعت مطلق از رؤسا بود.

فراماسونری چیست؟

دولت انگلستان نیز از سال 1730، سازمان فراماسونری سیاسی را در جهت گسترش قلمرو امپراتوری خود و ترویج تعلیمات مد نظرش در کشورهای دیگر، از جمله در آمریکا که هنوز مستقل نشده بود، به کار گرفت.

شعبه‌های متعدد فراماسونری در کشورهای گوناگون، جاذبۀ مرموری برای مردم مطلع از وجود این شعبه‌ها داشتند. به ویژه مردمان توطئه‌اندیش، رابطه‌ای توام با شیفتگی و بیزاری نسبت به تشکیلات فراماسونری داشتند.

فراماسونری در اصل ماهیتی لیبرال و مترقی داشت. فراماسون‌ها با شعار "برابری، مساوات، برادری" نقش بزرگی در انقلاب‌های بزرگ معاصر، مانند انقلاب آمریکا علیه استعمار انگلیس، انقلاب کبیر فرانسه و جنبش انقلابی ضد استعمار اسپانیا در آمریکای جنوبی داشتند.

فراماسون‌ها در ایران نیز چه قبل از انقلاب مشروطه و چه پس از مشروطه فعالیت مخفیانۀ خودشان را داشتند و غالبا افراد تحصیل‌کرده و ذی‌نفوذ در ساختار قدرت را جذب تشکیلات خودشان می‌کردند.

در دوران قاجار، به پیشنهاد میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله، واژۀ فراموش‌خانه به عنوان معادل فارسی فراماسونری رایج شد. رازداری و سرشت مخفیانۀ فعالیت فراماسونری، احتمالا مبنای پیشنهاد "فراموش‌خانه" به عنوان معادل فارسی واژۀ فراماسونری بود.

میرزا ملکم خان

فراماسونری چیست

نخستین ایرانی صاحب مقامی که به عضویت فراماسونری وابسته به انگلستان درآمد، میرزا عسگرخان ارومی افشار سفیر فوق‌العاده فتحعلی‌شاه قاجار در دربار ناپلئون بناپارت بود.

دومین فراماسون ایرانی میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی است که ۳۵ سال وزیر خارجه ایران در زمان فتحعلی‌شاه بود. میرزا ابوالحسن‌خان در ۱۵ ژوئن ۱۸۱۰ در انگلستان به عضویت فراماسونری درآمد.

فراماسون‌ها در انقلاب مشروطه ایران هم نقش داشتند زیرا در فراموش‌خانه‌ای که میرزا ملکم خان در سال 1338 خورشیدی تاسیس کرد، بسیاری از اعضا نیز دانش‌آموختگان دارالفنون بودند که در جریان انقلاب مشروطه، در سنین پختگی بودند. با این حال اینکه فراماسون‌ها چقدر در انقلاب مشروطه تاثیرگذار بودند، نیازمند تحقیق است.

با این حال به عنوان نمونه باید گفت سید صادق طباطبایی، از روحانیان پیشرو عصر قاجار، یکی از اعضای فراموشخانۀ میرزا ملکم خان بود. سید محمد طباطبایی، روحانی مشهور و یکی از رهبران برجستۀ انقلاب مشروطه، فرزند سید صادق طباطبایی بود. فراموش‌خانۀ میرزا ملکم‌خان البته پس از مدتی به دستور ناصرالدین شاه، که در ابتدا ریاست افتخاری فراموش‌خانه با او بود، تعطیل شد.

سید جمال الدین اسدآبادی هم از دیگر فراماسون‌های مشهور ایران در این دوران بود. کمی بعدتر، محمدعلی فروغی نیز از فراماسون‌های برجستۀ ایران بود.

محمدعلی فروغی

فراماسونری چیست

لژهای فراماسونری در سده‌های هجدهم و نوزدهم، در مجموع محل آموزش و آموختن لیبرالیسم و اومانیسم بود. البته اسرار سیاسی مملکت نیز، به دلیل ذی‌نفوذ بودن بسیاری از ماسون‌ها، طبیعتا در این لژها رد و بدل می‌شد. به همین دلیل فراماسونری از سوی مخالفانش، نهادی قلمداد می‌شد که یکی از کارکردهایش جاسوسی برای بیگانگان (بویژه انگلیسی‌ها) بود.

کارکرد دیگر فراماسونری، از نظر مخالفان، ترویج فرهنگ غرب در جامعۀ مذهبی ایران بود که این وصف البته جای تردید نداشت.

عقاید لیبرال جنبش فراماسونری، چه در اروپا چه در ایران، باعث واکنش‌های گروه‌های مذهبی و حتی ملی‌گرایان شده ‌است. همچنین مخالفت با نظام طبقاتی کشیشی مسیحیت، باعث دشمنی کلیسای کاتولیک روم با فراماسونری شده‌است. این گروه‌ها فراماسونری را جنبشی الحادی و شیطانی معرفی می‌کنند.

فراماسونری ذاتا با پنهان‌کاری توام بود زیرا لیبرال‌ها و اومانیست‌ها در اروپای پس از رنسانس هنوز دست بالا را پیدا نکرده بودند. در ایران نیز که جامعه مذهبی‌تر بود، طبیعتا فشار بر ماسون‌های لیبرال‌ و غربگرا و نیاز این افراد به پنهانکاری بیشتر بود.

این پنهان‌کاری شدید، توطئه‌اندیشی دربارۀ فراماسونری و فراماسون‌ها را در ایران، نسبت به اروپا، پررنگ‌تر کرد. به گونه‌ای که تا مدت‌ها هر کسی را که می‌خواستند بدنام کنند، فراماسون می‌نامیدند. این برچسب‌زنی‌ها اگرچه تقریبا منسوخ شده، ولی هنوز هم گاهی به چشم می‌خورد.

فراماسون‌ها در سراسر دنیا مرد بودند. یعنی زنان از حق عضویت در فراماسونری محروم بودند. با این حال، چنانکه مورخان نوشته‌اند، در نقاط گوناگون دنیا چند میلیون مرد عضو تشکیلات فراماسونری بودند.

فراماسونری چیست؟

از دیگر اتهامات فراماسون‌ها، اختلاف افکندن بین اقشار و طبقات یک ملت برای تحقق یا بسط استیلای استعمار بر سرنوشت آن ملت بوده است.

منتقدان فراماسونری همچنین گفته‌اند که فراماسون‌ها به لحاظ اقتصادی در تمام نقاط دنیا یک طبقۀ واحدند. یعنی منافع اقتصادی مشترک و موقعیت خاص از لحاظ مالکیت و سهیم بودن در اوراق بهادار و موسسات تولیدی و انتفاعی، افراد این سازمان را به صورت یک تشکیلات فعال و باانضباط درآورده و همین ویژگی از مهم‌ترین اسرار فراماسونری و راز بقای آن‌ها شمرده شده است.

در واقع جدا از علائق فرهنگی و سیاسی، فراماسون‌ها از عضویت در فراماسونری منافع قابل توجهی نصیبشان می‌شد (یا می‌شود) و می‌توانند به مثابه یک اقلیت مرفه در کشورهای گوناگون زندگی کنند و جهت‌گیریهای سیاسی‌شان هم طبیعتا با منافع اقتصادی‌شان پیوندهایی دارد.

با این حال نباید فراموش کنیم که ماهیت مخفی فعالیت‌های فراماسونری، توطئه‌اندیشی، بدبینی، نفرت‌های سیاسی و فرهنگی و نیز حسادت به موقعیت طبقاتی فرادستانۀ اعضای مشهور یا مشکوک به فراماسون بودن، منشأ قصه‌بافی‌ها و افسانه‌پردازی‌های گوناگونی دربارۀ فراماسونری در جهان و بویژه در ایران بوده است.

فراماسونری در عصر پهلوی در ایران رشد کرد و برخی از لژهای مشهور فراماسونری در آن دوران عبارت بودند از: لژ روشنایی (شیراز)، لژ بیداری ایرانیان، لژ همایون، لژ تهران، لژ خیام، لژ کوروش، لژ مولوی، لژ طوس و "لژ بزرگ ایران" بود.

لژ بزرگ ایران در پی هماهنگی جعفر شریف‌امامی با لژهای بزرگ فرانسه، اسکاتلند و آلمان در سال ۱۹۶۹ تأسیس شد. این لژ از ۱۴ لژ اسکاتلندی ۱۰ لژ فرانسوی و ۳ لژ آلمانی تشکیل می‌شد. مراسم افتتاح این لژ با حضور شمار زیادی از ماسون‌های اروپایی، آمریکایی و اسکاتلندی و فرانسوی و آلمانی برگزار شد.

تعداد لژهای تحت فرمان لژ بزرگ ایران تا اواخر دههٔ ۱۹۷۰ به ۴۳ عدد با 1500 عضو رسید.

در ایران فراماسونری توسط گروه‌های چپ ‌گرا، مذهبی بنیادگرا و ملی گرایان لیبرال به عنوان مأمور مخفی انگلیس و صهیونیسم و در نتیجه عامل تمام بدبختی ‌های ایران معرفی می‌شدند و این باعث تعطیل شدن و تحت تعقیب گرفتن اعضای این انجمن‌ها پس از انقلاب اسلامی شد.

پس از انقلاب سال 57، برخی از فراماسون‌ها اعدام شدند و برخی نیز از ایران مهاجرت کردند. ماسون‌های ایرانی مقیم آمریکا، اروپا و کانادا در سال ۱۹۸۲ از جعفر شریف‌امامی خواستند که فعالیت لژ بزرگ ایران در خارج از کشور ادامه یابد.

این درخواست پذیرفته شد و پس از برپایی جلسه‌ای در لژ بزرگ نیویورک، لژ بزرگ ایران (در تبعید) در آمریکا فعالیتش را آغاز کرد. این لژ هم‌اکنون در ایالات ماساچوست آمریکا مشغول فعالیت است.

فراماسونری چیست؟

واحد اساسی محلی فراماسونری لژ است. لژها معمولاً در سطح منطقه‌ای (معمولاً در مرز همان ایالت، استان، یا حتی مرز ملیتی) توسط یک "لژ بزرگ" سرپرستی و مدیریت می‌شوند. اما هیچ لژ بزرگ جهانی و بین‌المللی‌ای وجود ندارد که همه فراماسونری را سرپرستی کند. هر لژ بزرگ مستقل است و حتی در برخی موارد به دلیل اختلاف نظرهای شدید یکدیگر را به رسمیت نمی‌شناسند. از ویژگی‌های مشترک آن‌ها این است که کسی را به ماسونری دعوت نمی‌کنند و افراد متقاضی عضویت، پس از ارزیابی شدن و رای‌گیری قبول می‌شوند.

لژهای فراماسونری، علاوه بر زنان، معمولا خداناباوران را هم به عضویت نمی‌پذیرند. اما این قاعده عمومیت ندارد و بیشتر در لژهای بریتانیایی (یا لژهای متاثر از فرهنگ انگلیسی) رعایت می‌شود. برخی از لژهای فراماسونری، بویژه در فرانسه یا متاثر از فرهنگ فرانسوی، خداناباوران را هم به عضویت می‌پذیرند و همین مایۀ اختلاف بین لژهای بزرگ فراماسونری در بریتانیا و فرانسه بوده است.

///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

تئوری توطئه چیست؟

تئوری توطئه چیست؟

نفی تئوری توطئه به این معنا نیست که هیچ گروهی هیچ جا مشغول توطئه نیست؛ بلکه معنایش این است که حوادث بزرگ تاریخی با توطئه‌ نمی‌خورند؛ چراکه توطئه‌گران هم در درون تاریخ‌اند نه در بیرون تاریخ. در واقع تاریخ مومی در دست توطئه‌گران نیست.

عصر ایران - تئوری توطئه (Conspiracy Theory) نشانۀ نوعی بیماری روانیِ فردی و جمعی است که به موجب آن، وقایع و امور مهم سیاسی و تاریخی و سیر حوادث در دست پنهان و نیرومند سیاست بیگانه و تشکیلات مخوف اقتصادی و سیاسی و عقیدتی وابسته به آن سیاست پنداشته می‌شود.

توطئه‌اندیشان در مجموع معتقدند تاریخ را عده‌ای انگشت‌شمار با توطئه‌های مکررشان رقم می‌زنند. این عدۀ کم‌شمار دقیقا معلوم نیست کجاها هستند ولی فرد توطئه‌اندیش، با اینکه اشرافی بر عملکرد این عدۀ موهوم ندارد، مدعی است سخنانش دربارۀ نقش این عدۀ مرموز در رقم خوردن سرنوشت ملت‌ها کاملا دقیق است و جای تردید و تشکیک ندارد.

مبتلایان به توهم توطئه با رفع مسئولیت از خویش و به جای تحلیل و برررسی علمی و منطقی وقایع و مشکلات و عقب‌ماندگی‌ها، تمام تقصیرات را به گردن بیگانگان می‌اندازند. توهم توطئه معمولا در کشورهایی رایج‌تر است که دچار عقب‌ماندگی تاریخی و ضعف اساسی در ایجاد سامان سیاسی و اقتصادی منصفانه و کارآمدند.

پررنگ شدن نقش توطئه‌ها در فرهنگ سیاسی یک ملت، معنایی ندارد جز اینکه آن ملت (یعنی مردم و احاکمان آن‌ها) مسئول عقب‌ماندگی تاریخی و وضعیت نامطلوب کنونی‌شان نبوده‌اند.

با این حال توطئه‌اندیشی یا اعتقاد به تئوری توطئه، در میان مردم کشورهای مرفه و پیشرفته نیز وجود دارد اما در این کشورها نیز غالبا افراد ناراضی از شرایطشان، دچار توطئه‌اندیشی می‌شوند.

مثلا در آمریکا "سفیدپوستان خنگ"، که جزو نیروهای اجتماعی هوادار دونالد ترامپ بودند، چون مشاغل بهتر را در رقابت با مهاجران رنگین‌پوست، به این مهاجران واگذار کرده‌اند، با سخنان توطئه‌اندیشانۀ ترامپ موافق بودند و به او رای دادند.

در مجموع توطئه‌اندیشی برآمده از نارضایتی است. افراد یا مللی که در کل از وضعیت خودشان راضی‌اند، از آنجا که مدام در پی مقصر نمی‌گردند، وضع موجود خودشان را نیز محصول توطئۀ کسی یا کسانی نمی‌دانند.

جست‌وجو برای پیدا کردن افراد مقصر و موثر در پیدایش "وضع نامطلوب موجود"، برآمده از مسئولیت‌ناپذیری هم است؛ زیرا انسان طبعا مایل است علت مشکلاتش را کسی یا چیزی جز خودش و عملکرد خودش بداند. این روحیه، در سطح ملی و فراگیر، موجب پیدایش ملل توطئه‌اندیش می‌شود.

داریوش شایگان، فیلسوف ایرانی، معتقد بود "توطئه" شکل سکولار "تقدیر" است. در نظریۀ تقدیر، سرنوشت انسان‌ها چندان در دست خودشان نیست و در جای دیگری رقم می‌خورد. شکل سکولار نظریۀ تقدیر، یعنی نظریۀ توطئه هم این ایده را القا می‌کند که سرنوشت ملت‌ها در اختیار خودشان نیست و عده‌ای در جایی نشسته‌اند و تاریخ ملل را چنانکه می‌خواهند رقم می‌زنند.

اما اگر تئوری تقدیر متکی به ایدۀ وجود پروردگاری است که علم مطلق و قدرت مطلق دارد، تئوری توطئه عده‌ای انسان را واجد علم و قدرت مطلق می‌کند و دقیقا به همین دلیل مبنای سستی دارد؛ زیرا هیچ فرد یا گروه انسانی، از علم کافی و قدرت کافی برای رقم زدن تاریخ مطابق خواست خودش برخوردار نیست.

در واقع توطئه‌اندیشی، جایگاهی خداگونه به عده‌ای از انسان‌ها می‌دهد. چنین باوری را اگر خداناباوران داشته باشند، نهایتا می‌توان گفت نظرشان نادرست است؛ اما اگر خداباوران چنین باوری داشته باشند، نظرشان نه تنها نادرست بلکه به نوعی آلوده به شرک است؛ چراکه شأنی خداگونه به مشتی انسان واجد اطلاعات و قدرت محدود می‌بخشد.

مداخلۀ نیروهای خارجی در سیاست داخلی یک کشور، یکی از زمینه‌های شکل‌گیری توطئه‌اندیشی است؛ زیرا آن نیروهای خارجی طبیعتا قدرت بیشتری نسبت به آن ملت داشته‌اند که توانسته‌اند در مناسبات و شرایط سیاسی آن ملت مداخله کنند.

در اثر تداوم چنین وضعی، نوعی "نگاه از پایین" به نیروهای خارجی در آحاد آن ملت شکل می‌گیرد و به تدریج مردم آن جامعه مسئولیت‌ناپذیر می‌شوند و ترجیح می‌دهند همه چیز را به گردن نیروهای خارجی بیندازند.

نهادینه شدن آن "نگاه از پایین" به عوامل خارجی، حتی پس از بیرون راندن آن عوامل از کشور، موجب می‌شود که مشکلات پس از استقلال سیاسی نیز دائما به گردن نیروهای خارجی انداخته شود.

چنین رویکردی، چه در زمان حضور پررنگ بیگانگان در یک کشور و چه در زمان منتفی شدن چنین حضوری، ناشی از ضعف یا احساس ضعف در مقابل نیروی خارجی است. این احساس ضعف، حتی در فرهنگ سیاسی کشورهای بسیار قدرتمند نیز مشاهده می‌شود.

مثلا روسیه و چین اعتراضات داخلی‌شان را زیر سر کشورهای غربی می‌دانند اما وقتی در فرانسه جلیقه‌زردها یکسال مشغول اعتراض به صدر و ذیل نظام سیاسی بودند، دولت فرانسه آن اعتراضات را ناشی از تحریک روسیه یا چین قلمداد نکرد.

و یا پس از انقلاب روسیه در سال 1917، بسیاری از مردم ناراضی از نتایج انقلاب، لنین را عامل آلمانی‌ها دانستند و معتقد بودند ملت روسیه گرفتار توطئۀ نیروهای خارجی شده است؛ توطئه‌ای که لنین را به قدرت رساند و تاریخ روسیه را رقم زد.

اما پس از انقلاب فرانسه در سال 1789، با اینکه بسیاری از مردم از نتیجۀ انقلاب ناراضی بودند، وقوع انقلاب در کشورشان را محصول عملکرد نیروهای خارجی نمی‌دانستند و در قرن نوزدهم آن با چند انقلاب کوچک‌تر از انقلاب کبیر، بالاخره موفق شدند نظام سیاسی‌ای در کشورشان پدید آورند که در مجموع از آن رضایت داشتند.

توطئه‌اندیشان جدا از مسئولیت‌ناپذیری، معمولا بدبین هم هستند. یعنی به ظاهر وقایع و رویدادها اعتمادی ندارند و مدام دنبال دست‌های پشت پرده و انگیزه‌های مخفی و اصلی منتهی به هر رویدادی می‌گردند. چنین رویکردی ناشی از بدبینی بنیادین آن‌ها به انسان است.

به همین دلیل لیبرالیسم که انسان را ذاتا نیک‌سرشت می‌داند، برخلاف ایدئولوژی‌های سیاسی اقتدارگرا که به انسان بدبین هستند، چندان با توطئه‌اندیشی سازگار نیست.

برخی از روانشناسان سیاسی هم معقدند توطئه‌اندیشی واقعا یک بیماری است و با تیپ شخصیتی افراد و وضعیت روانی آن‌ها ارتباط دارد. اما اگر چنین افرادی در یک جامعه به دلایل تاریخی و سیاسی پرشمار شوند، توطئه‌اندیشی ممکن است به مثابه یک "بیماری سیاسی" دامنگیر افرادی هم بشود که به لحاظ روانی سالم‌اند.

در واقع چنین افرادی در زندگی شخصی و اجتماعی از سلامت روانی برخوردارند اما در زندگی و نگرش سیاسی‌شان، دچار بیماری توطئه‌اندیشی شده‌اند. درمان این بیماری، از نظر روانشناسان سیاسی، در جامعه‌ای دموکراتیک با مناسبات سیاسی شفاف و رسانه‌های آزاد و مقامات پاسخگو، در درازمدت امکان‌پذیر است. یعنی چنین فضایی، راه رهایی یک ملت از توطئه‌اندیشی و بدبینی و احساس حقارت و مسئولیت‌ناپذیری نهفته در آن است.

نهایتا باید گفت که نفی تئوری توطئه به این معنا نیست که هیچ گروهی هیچ جا مشغول توطئه نیست؛ بلکه معنایش این است که حوادث بزرگ تاریخی با توطئه‌ رقم نمی‌خورند؛ چراکه توطئه‌گران هم در درون تاریخ‌اند نه در بیرون تاریخ. و به همین دلیل علم و قدرت محدودی دارند. در واقع تاریخ مومی در دست توطئه‌گران نیست که هر طور که خواستند، آن را شکل دهند.

به عبارت دیگر، توطئه هم یکی از اقدامات و نیروهای ممکن در این عالم است و تنها اقدام و نیروی موثر در رقم خوردن وقایع نیست. بنابراین اگر در جایی هم توطئۀ یک گروه دسیسه‌گر موثر واقع شده، باید دید غفلت و بی‌عملی و ناآگاهی و مسئولیت‌ناپذیری چه کسانی به عنوان نیروی مکمل، در کامیابی آن توطئه موثر بوده است.


برچسب‌ها: علی اکبری, زمین متحد, آرمان معنوی, تحول سبز
.: Weblog Themes By Pichak:.


تمامی حقوق این سایت محفوظ است | : پیچک