زمین متحد
همه عدالت را دوست دارند  United Earth
خوش آمدید | شهریور ۱۴۰۴ | 2025 - September | ربيع الاول ١۴۴۷ | هر كس با ديگران مشورت كرد، در عقل‌هاى آنان شريك شد. حضرت علی (ع) خداوند هیچ متکبر فخرفروشی رادوست ندارد.لقمان حکیم (قرآن)| اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِکَ الفَرَج
نوشته شده توسط A


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

معلم خوب بودن مي‌تواند يكي از مهيج‌ترين و دلگرم كننده‌ترين شغل‌هاي دنيا باشد و اين در حالي است كه شغل معلمي استرس زا و خسته كننده خواهد بود، اگر تلاش‌هاي او به ثمر ننشيند.
براي معلم بهتر بودن در كلاس درس چند راه وجود دارد.

مديريت كلاس مرحله نخست:

نمونه‌اي ايده‌آل باشيد. به خاطر داشته باشيد كه شما يك معلم هستيد و لذا بسيار حائز اهميت است كه در چشم شاگردانتان يك ابرقهرمان جلوه كنيد. فراموش نكنيد كه شاگردانتان به شما نگاه مي‌كنند و رفتار شما را تقليد مي‌كنند. اگر شما گستاخ و بي‌ادب باشيد آنها نيز چنين رفتاري را در پيش مي‌گيرند. شاگردان بايد شما را فردي با اعتماد به نفس ببينند تا بدون آن‌كه ترديدي به خود راه بدهند شما را الگوي خويش قرار دهند. دانش‌آموزان در همه سنين نيازمند شخصي هستند كه به او تكيه كنند، از او بياموزند و از اعتماد به او احساس رضايتمندي كنند.

مرحله دوم: براي قانون‌شكني عواقب تعيين كنيد.

در برابر قانون‌شكني و شكستن قوانين عواقب مشخصي تعيين كنيد و آن‌ها را بدون كم و كاست اجرا كنيد. تنبيه‌ها از اشارات بي‌كلام (همچون نگاه تند و تيز يا اخم) شروع مي‌شود و تا اخطار كلامي و در مرحله آخر به اجراي پيامدهاي تخطي از قوانين ختم مي‌شود.

اين پيامدها به شما و به برنامه درسي تان بستگي دارد. به عنوان مثال براساس ديدگاه كارشناسان متدولوژي نوين معلم‌ها نبايد عامل استرس را در دانش‌آموزان ناديده بگيرند، زيرا بعضاً تنبيه مي‌تواند به شدت استرس‌زا بوده و باعث ايجاد خلل در روند آموزش شود.

در بعضي روش‌هاي آموزشي تنبيه به طور كامل از پروسه آموزشي حذف شده است، زيرا اعتقاد بر اين است كه استرس مانع يادگيري مي‌شود.

مرحله سوم: مهربان باشيد.

معلم‌هاي موفق رابطه تنگاتنگ و صميمانه‌اي با شاگردان خود دارند و با رفتار خود كاري مي‌كنند كه دانش‌آموزان احساس كنند از اهميت ويژه‌اي نزد معلم خود بهره‌مند هستند. اين‌گونه معلم‌ها خونگرم، در دسترس، مشتاق و با توجه هستند. سعي كنيد پس از اتمام ساعت كلاس مقداري از وقت خود را در اختيار دانش‌آموزان ساعي قرار دهيد و آنها را تشويق به شركت در فعاليت‌هاي آموزشي، فرهنگي و ورزشي مدرسه كنيد، با اين كار دانش‌آموزان نسبت به مدرسه خود متعهد مي‌شوند. اين‌گونه اقدام‌ها باعث مي‌شود كه استرس از ميان برداشته شود و بر اساس اظهارات كارشناسان روند آموزشي تسريع مي‌يابد.

مرحله چهارم: قوانين تخطي‌ناپذير تعيين كنيد.

بهتر است معلم‌ها 3 الي 5 قانون كاملاً شناخته شده و تخطي ناپذير براي كلاس‌هاي درسي خود معرفي كنند. اين قوانين در صورت شكسته شدن چنانچه پيش‌تر ذكر شد، عواقب تعريف شده‌اي به دنبال خواهند داشت. سعي كنيد از دانش‌آموزان بخواهيد كه خود اين قوانين را تعيين كنند. با برگزاري يك همه پرسي در درون كلاس از نظرات آن‌ها استفاده كنيد كه در آن صورت آن‌ها نسبت به قوانين متعهدتر شده و احساس مسئوليت مي‌كنند. وقتي چنين مشاركتي رخ مي‌دهد شاگردان احساس مي‌كنند مهم هستند و همين احساس آن‌ها را مسئول بار مي‌آورد.

شما به عنوان معلم مي‌توانيد نقش ناظر بر تعيين قوانين را بازي كنيد. زبان‌شناسان و كارشناسان روش‌شناسي اعتقاد دارند كه معلم نبايد همچون يك فرمانده كه در پادگان همه چيز را تحت كنترل خود دارد و دستور صادر مي‌كند به تدريس بپردازد، او بايد اجازه بدهد كه دانش‌آموزان كلاس را كنترل كنند، به يكديگر احترام بگذارند، هنگامي كه معلم صحبت مي‌كند سكوت را رعايت كنند و به مرور با ايجاد روحيه همكاري در كلاس تكاليف و فعاليت‌ها را با هم انجام دهند.

برنامه‌ريزي آموزشي مرحله نخست:

هدف معيني را دنبال كنيد. مهم‌ترين بخش در هنگام برنامه‌ريزي درسي تعيين هدف است. چه چيزي را مي‌خواهيد دانش‌آموزانتان ياد بگيرند؟ اگر هدف قدرتمند، عميق و نمايانگر چيزي باشد كه شما واقعاً مي‌خواهيد شاگردانتان بياموزند، بايد آن را در برنامه درسي خود منعكس كنيد.

مرحله دوم: طرحي قوي و مستحكم داشته باشيد.

هر يك از درس‌ها بايد به سه بخش ساده كه هدف شما را منعكس مي‌كند، تقسيم شود. ابتدا بخش «كنفرانس» يا همان ارائه درس جديد است. در اين بخش شما به‌عنوان معلم مطلب جديد را در كلاس تدريس مي‌كنيد (البته در اين بخش پرسيدن سوال و اظهار نظر آزاد است). بخش دوم طرح آموزشي خود را به چيزي اختصاص دهيد كه مستلزم كار گروهي در كلاس باشد، در اين بخش دانش‌آموزان با هر كسي كه خودشان بخواهند كار گروهي را انجام مي‌دهند.

در انتهاي اين بخش شما مي‌توانيد جلسات بحث و گفت‌و‌گو در رابطه با هدف مشخص شده در كلاس برگزار كنيد كه در آن گروه‌ها كشفيات و عقايد خود را مطرح مي‌كنند. معلم‌ها مي‌توانند به نسبت ميزان فعاليت دانش‌آموزان براي آن‌ها نمره مثبت ثبت كنند. بخش نهايي هر درس بايد قسمتي باشد كه در آن دانش‌آموزان به صندلي‌هاي خود باز مي‌گردند و به آرامي مشغول انجام فعاليت نهايي مي‌شوند همانند پاسخ دادن به سوالات خاصي كه روي تخته نوشته شده است يا كشيدن عكسي كه مربوط به چيزي مي‌شود كه تازه آموخته‌اند. دانش‌آموزان بايد تنها با شما صحبت كنند (اگر آن‌ها سوالي دارند) يا شخصي كه كنار آن‌ها نشسته است.

مرحله سوم: تعيين تكاليف مربوطه.

به جاي آن‌كه هر شب چيز متفاوتي را به‌عنوان تكليف براي بچه‌ها تعيين كنيد، بهتر آن است كه آخر هفته يك يا دو تكليف اساسي را براي دانش‌آموزان تعيين كنيد و سپس شنبه آنها را چك كنيد.

مرحله چهارم: گرفتن آزمون‌هاي كلاسي را فراموش نكنيد.

بهتر است هر پنجشنبه يك آزمون كلاسي برگزار كنيد تا از يادگيري مطالب جديد توسط دانش‌آموزان حصول اطمينان كنيد. عملكرد دانش‌آموزان در آزمون مي‌تواند نمايانگر كيفيت تدريس شما باشد.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

با غلبه بر شک و تردید و انتقاد نسبت به خود، خودآگاهی را در خود تقویت میکنیم.

چطور می توان به شک و تردید به خود و ترس از اشتباه کردن غلبه کرد؟ تردید به خود، درکنار انتقاد از خود، راه ما به سمت جاده پذیرش خود را مسدود خواهد کرد. با غلبه بر شک و تردید و انتقاد نسبت به خود، خودآگاهی را در خود تقویت میکنیم. نیروی تفکر منفی به روشنی در تردید ما نسبت به خود و ترس از اشتباه کردن دیده میشود. این تفکرات چنان حس ناراحتی در ما ایجاد میکند که باعث میشود تصور کنیم ایجاد تغییر موجب خجالت و پریشانی بیشتر می شود.

مسیر زندگی خوب و معقول ابزارهای زیادی برای تغییر در اختیار ما قرار میدهد. این مقاله به چند سوال گیج کننده درمورد غلبه بر تردید به خود و ترس از اشتباه کردن میپردازد.

۵ راه ساده برای غلبه بر تردید به خود

همه ما هر روز با بمبارانی از فرصتهای مختلف برای انتخاب کردن روبه رو هستیم.

بعضی از این تصمیمها را میتوانیم بدون سوال کردن اتخاذ کنیم. اما گاهی اوقات گرفتن تصمیمات پیچیده تر سخت است. عوامل بسیاری ممکن است در این فرایند تصمیمگیری دخیل شوند. گاهی اوقات یکی از این عوامل شک و تردید، مخصوصاً شک و تردید به خود، ترس است.

شک یک واکنش طبیعی بدن به هر موقعیت ناآشنا است. اما شک به خود مربوط به خودمان است. شک به خود ترس از اشتباه کردن است. شک و تردید به خود ریشه در یادگیریهای قبلی ما دارد. هیچکدام از ما با این فکر یا آگاهی به دنیا نیامده ایم که:

«من میتونم این کارو انجام بدم» یا «من نمیتونم این کارو انجام بدم»

وقتی بزرگتر شدیم، موقع تصمیمگیری، اطلاعاتی از محیط و اطرافیانمان دریافت کردیم. بعضی از این اطلاعات کمک و تشویقمان میکرد و بعضی از آنها اینطور نبود. اینجاست که حس شک به خود و ترس از اشتباه کردن از انتظارات آدمها از ما و گاهی حتی انتقادات آنها درمورد ما بخاطر اشتباهاتمان نمودار میشود.

واکنشهای اطرافیانمان کمکمان میکرد، هنور هم می کند و خودآگاهی ما را شکل داده و ارتقاء میبخشد و بخشی از آن شامل تواناییهای تصمیمگیری ما میشود. همه تصمیماتی که میگیریم تصمیمات خوبی از آب درنمیآیند. همه ما گاهی در قضاوتهایمان دچار اشتباه میشویم.

از نظر انسانی غیرممکن است که همیشه تصمیمات درست را بگیریم. اطلاعاتی که در یادگیریمان مفید و تشویق کننده نبوده اند ریشه تردید و شک ما به خودمان هستند. خیلی از ما، تاحدودی بخاطر واکنشهای خارجی که در طول زندگیمان دریافت کرده ایم، از اشتباه کردن در تصمیماتمان واهمه داریم. وقتی اجازه میدهیم ترس در تصمیم گیریمان دخالت کند، به خود شک کرده و تصمیمگیری برایمان سختتر میشود.

چنین طرز تفکری ما را در راه شکست قرار میدهد. اما راههایی برای به حداقل رساندن یا حتی از بین بردن این شک و تردید به خود وجود دارد.

۱. اولین تصمیمی که میگیرید باید این باشد که تردید به نفس و ترس خود را بشناسید و تشخیص دهید. باید آن را همان که هست بنامید نه چیزی دیگر. بعنوان مثال وقتی درمورد یک تصمیم ترسی دارید یا برچسب «نمیتوانم» به آن میزنید و احساس اضطراب و عصبی بودن دارید، آن ترس است.

۲. دوم، وقتی ترس و تردید به خود را شناختید، باید آن را اندازه گیری کنید. برای این کار از خود میپرسید: «برای این تصمیم چقدر احساس ترس و شک به خود دارم؟» تعیین سطح این تردید نفس به شما برای درک سنگینی موقعیت کمک میکند.

۳. همین تشخیص شک و تردید به خود، به شما برای کنار آمدن با آن کمک میکند، زیرا وقتی بفهمید چیست، میتوانید راههای عملی برای برخورد با آن پیدا کنید.

۴. چهارم، به بدترین سناریو ممکنی که امکان دارد درنتیجه تصمیمتان اتفاق بیفتد، فکر کنید. اغلب بدترین سناریو خجالت کشیدن و تحقیر شدن درصورت شکست تصمیممان است. تصور کردن بدترین نتیجه ممکن به شما کمک میکند همه چیز را از دید بهتری ببینید و ترس و تردید خود را کاهش دهید. میفهمید که قدرت کنار آمدن و مقابله با این تصمیم درصورت اشتباه بودن را دارید.

۵. سپس، حمایت اطرافیانتان را جمع کنید و اطلاعاتی جمع آوری کنید که در برخورد با بدترین سناریو بتواند کمکتان کند. با پشتیبانی و اطلاعات برای مقابله با درکتان از تصمیم مجهزتر خواهید بود. با برخورد با موقعیت متوجه میشوید، ترس و تردید به نفستان از هم میپاشد و میفهمید اگر بدترین حالت ممکن اتفاق افتاد، چطور باید برخورد کنید.

بیشتر تردیدها و ترسها نسبت به تصمیمگیری هایمان در ادراکات خیالی ما هستند. وقتی با پشتیبانی و اطلاعات با این ادراکات روبه رو میشویم، احتمال شکست خوردن تصمیماتمان کمتر خواهد شد. تنها کاری که باید بکنید این است که با این ترس و تردید روبه رو شوید و برای مقابله با آن وارد عمل گردید.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A
نتايج بررسي ها نشان مي دهد در اولين برخورد شما با ديگران برداشت طرف مقابل از شخصيت شما تا ۹۳ درصد مربوط به زبان بدن شماست. ۷درصد باقي مانده هم مربوط به سخناني است که مي گوييد.

نتايج بررسي ها نشان مي دهد در اولين برخورد شما با ديگران برداشت طرف مقابل از شخصيت شما تا ۹۳ درصد مربوط به زبان بدن شماست. ۷درصد باقي مانده هم مربوط به سخناني است که مي گوييد. محققان مي گويند، زبان بدن تنها به صاف ايستادن يا ارتباط چشمي نيست بلکه مولفه هاي ديگري نيز در آن دخيل است.

اما چگونه مي توان با زبان بدن ديگران را جذب خود کرد؟

تکان دادن سر: هنگام صحبت کردن با ديگران به آرامي سر خود را تکان دهيد. اين امر باعث آرامش فرد مقابل مي شود و نشانه اين است که حرف هاي او را مي فهميد. با تکان دادن سر فرد مقابل متوجه مي شود که به حرف هاي او گوش مي دهيد. اين سريع ترين روش ارتباط بدون گفتن حتي يک کلمه است.

نگاه نافذ؛ نگاه خود را از چشم ها به وسط پيشاني فرد مقابل هدايت کنيد. اين کار باعث مي شود تا نگاه شما دقيق و نشانه تحکم باشد.

دست کشيدن به موها: اين حرکت معمولاً نشانه نداشتن اعتماد به خود و آن چه مي گوييد است.
نارضايتي از وضعيت: قفل کردن دو دست پشت گردن در حالي که آرنج ها به سمت جلوست نشانه اين است که ناراحتيد يا اين که از وضعيت پيش آمده راضي نيستيد.

لمس انگشتان:لمس کردن نوک انگشتان هنگام گفت وگو يعني اين که از موضوعي اطلاعات کامل داريد.

افسردگي: راه رفتن در حالي که دستانتان را در جيب گذاشته ايد نشانه نااميدي و ناراحتي است.

دست کشيدن به چانه: دست کشيدن به چانه هنگام حرف زدن نشانه قضاوت کردن درباره حرف هاي طرف مقابل است يا اين که مي تواند نشانه تصميم گيري باشد.

پرخاشگري: نشان دادن طرف مقابل با انگشتان هنگام صحبت کردن نشانه پرخاشگري است.

تن صدا: کسي که شما را هم سطح خود مي داند، با تن صداي معمولي نه خيلي بلند نه خيلي آهسته با شما صحبت مي کند. واکنش به حرکات شما:اين يک حرکت متداول است يعني که فرد مقابل سعي دارد روي شما اثر خوبي بگذارد و رابطه نزديک برقرار کند.

در فکر بودن: نگاه کردن به بالا يا سمت چپ؛ يعني که به فکر تو هستم، يا به گذشته فکر مي کنم يا تلاش مي کنم يک چيز مهم را به ياد بياورم.

کشيدن گوش: اين حرکت يعني که فرد از چيزي مطمئن نيست. اهميت ندادن:اگر هنگام صحبت کردن، فرد مقابل، خود را با تلفن همراه، خودکار، کاغذ و... مشغول کند يعني که حرف هاي شما براي او اهميت ندارد يا اين که سعي دارد از شما فرار کند. لبخند زدن : روان شناسان مي گويند لبخند زدن، نوعي تقليد ناخودآگاه است. اين حرکت موثر ديگران را به فرد مقابل متوجه مي کند.

احساس خوب داشتن: وقتي اغلب، کف دست به سمت بالا قرار بگيرد، نشانه سادگي و مهرباني است. مردم به حرف هاي چنين فردي اعتقاد دارند و از بودن کنار او لذت مي برند.

پلک زدن مکرر: اين علامت اضطراب است. ميزان پلک زدن با وارد شدن اضطراب افزايش مي يابد. سعي کنيد آرامش خود را حفظ و به ويژه هنگام اضطراب داشتن پلک زدن را کاهش دهيد.

قرار دادن وزن از اين پا به آن پا: هنگام مکالمه، در هر ۲ تا ۳ دقيقه پاها را عوض نکنيد، زيرا اين نشانه خستگي است.

دست به سينه: اين حرکت مانع ارتباط برقرار کردن با افراد ديگر مي شود؛ زيرا انرژي منفي ارسال و فرد احساس مي کند تمايلي به برقراري ارتباط با وي نداريد.

بهداشت بدن و لباس: رعايت بهداشت بدن و پوشش درست و مناسب جزو مهم ترين اصول است.
کمي آهسته: سعي کنيد حرکت بدني خود را کند کنيد آرامش در حرکت هاي بدني نشانه قدرت فرد است.

براي خود الگو قرار دهيد: براي آموختن حرکت هاي درست لازم است براي خود يک الگو انتخاب کنيد. با نگاه کردن به حرکت هاي بدني الگويي که انتخاب کرده ايد آن را تمرين کنيد. اسم مخاطب را به زبان بياوريد.محققان مي گويند، شيرين ترين چيزي که هر فرد مي شنود، اسم خودش است. بنابراين هنگام صحبت کردن، اسم مخاطب را به زبان بياوريد. مسير نشانه جذب شدن است:بدن انسان به طرفي که ذهن مي خواهد برود تمايل پيدا مي کند يعني که پاها و زانوها هميشه به سمت کسي که ذهن جذب آن شده است قرار مي گيرد.

برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

پیشرفتهای حسادت آور است که معمولاً جرقه شروع غیبت پشت سر شما میشود. کسانیکه خیلی موفق باشند معمولاً محبور میشوند پوسته هنجارهای اجتماعی و فرهنگی را بشکنند. این واقعیت دلیل غیبت کردن دیگران پشت سر شما است، چه در مدرسه، چه دانشگاه و چه محل کار.

نفرت، ناامیدی، ناراحتی، طرد شدگی، عصبانیت، حسادت، پریشانی، ضعف، شکست، دلسرد شدن، افسردگی، انتقام، آزردگی ، …. شما هم فقط به این دلیل که یک نفر پشت سرتان حرف زده است، دچار این احساسات شده اید؟

وقت آن رسیده که همه آنها را کنار بگذارید. ما به شما میگوییم چرا دیگران پشت سرتان حرف میزنند و برای کنار آمدن با آن چه میتوانید بکنید.

۱) شما فردی موفق هستید

در بسیاری از موارد، آدمها وقتی پشت سرتان حرف میزنند که شما به چیزی رسیده باشید که آنها قدرت آن را نداشته باشند. پیشرفتهای حسادت آور است که معمولاً جرقه شروع غیبت پشت سر شما میشود. کسانیکه خیلی موفق باشند معمولاً محبور میشوند پوسته هنجارهای اجتماعی و فرهنگی را بشکنند. این واقعیت دلیل غیبت کردن دیگران پشت سر شما است، چه در مدرسه، چه دانشگاه و چه محل کار. خواننده ای مشهور بنام X را در نظر بگیرید. نمیخواهیم بحث کنیم که او خواننده خوبی است یا نه. اما مطمئناً همه شما میلیونها «من از X متنفرم»هایی که در فیسبوک هست را دیده اید. دلیل آن ممکن است این باشد که X بسیاری از هنجارهای سنتی موسیقی را شکسته است.

۲) به جنبه های خوب زندگی شما حسادت میکنند

بگذارید باز مثال بزنیم. آقای X در کمتر از ۶ ماه وارد شرکت ABC شده، ترفیع گرفته و مدیر میشود. آقای Y و خانم Z از دو سال پیش در آن شرکت مشغول به کار بوده و مشتاقانه منتظر ترفیع گرفتن به همان مقام بوده اند. اما این تازه وارد، آقای X، از آنها جلو زده است. آقای Y و خانم Z همه روز مشغول حرف زدن پشت سر او هستند. ترفیع گرفتن در محل کار فقط یک نمونه بود. واقعیت سخت زندگی این است که وقتی به چیزی که به دست آورده اید یا انجام داده اید حسادت کنند، شروع به حرف زدن پشت سرتان خواهند کرد.

۳) کار بهتری برای انجام دادن ندارند

حرف زدن دیگران پشت سرتان به این معنی است که واقعاً کار بهتر و مفیدتری برای انجام دادن ندارند. مطمئناً همه ما میخواهیم که زندگی مفیدتری داشته باشیم، بسیار پرمفهوم تر از غیبت کردن و حرف زدن پشت سر این و آن.

این فقط نشانگر یک واقعیت است: آنها افرادی بیچاره و قابل ترحم هستند.

وقتی دیگران پشت سرتان حرف میزنند چه بکنید

۱) هیچ کاری نکنید

یکی از اولین کارهایی که باید بفهمید و درک کنید این است که هیچ کاری از دستتان برنمی آید. ممکن است بتوانید یک نفر که پشت سرتان حرف زده است که خاموش کرده یا توجیه کنید اما اینکار را درمورد چند نفر در دنیا میخواهید انجام دهید؟

آیا میدانستید که آدمی مثل استیو جابز هم منتقدان زیادی داشته که از شیوه مدیریت و بازاریابی او و حتی شخصیتش خوششان نمی آمده؟ نکته ای که میخواهیم عنوان کنیم این است که علیرغم هر کاری که در زندگیتان میکنید و میزان موفقیتتان، همیشه آدمهایی هستند که مخالف شما باشند و برای پایین کشیدن شما ممکن است پشت سرتان حرف بزنند.

۲) بفهمید که آنها هیچ اهمیتی ندارند

آدمهایی که پشت سر شما حرف میزنند، در زندگیتان اهمیتی ندارند.

اگر واقعاً آدمهای مهمی در زندگی شما بودند، طرف شما بودند، درست است؟ شادی و خوشبختی واقعی شما به پیشرفت و سلامت خود و عزیزانتان بستگی دارد. هر چه که دیگران میگویند، احساس میکنند یا انجام میدهند نباید بر خوشبختی و طرزفکر شما اثر بگذارد. قبل از اینکه دیر شود این مسئله را درک کنید.

۳) وقتی از آنها میگذرید، با اعتمادبه نفس لبخند بزنید

بدترین ضربه به کسی که پشت سر شما حرف میزند این است که ببیند با اعتمادبه نفس کامل به آنها لبخند میزنید؛ لبخندی که میگوید «من میدانم که پشت سرم حرف میزنید اما برایم مهم نیست!» وقتی از کنارشان عبور میکنید، طوری راه بروید که انگار خوشبختترین آدم روی زمین هستید.

۴) به حرفهایشان بخندید

یکی دیگر از بدترین ضربه هایی که میتوانید به کسانی که پشت سرتان حرف میزنند وارد کنید، شادی و خوشبختی شماست. این واقعیت که این کار آنها اهمیتی برای شما نداشته و اذیتتان نکرده است به معنی شکست آنهاست.

۵) احساس قربانی شدن نکنید

همانطور که احتمالاً تا حالا متوجه شده اید، موقعیتی که دیگران پشت سرتان حرف میزنند به موفقیت شما در چیزی که توسط آنها مورد حسادت واقع شده بستگی دارد. این فقط به یک واقعیت منتهی میشود: از همان ابتدا شما پیروز میدان بوده اید. نقشتان را بعنوان برنده، بازی کنید، جشن بگیرید و از این واقعیت که حتماً ارزشمند بوده اید که درموردتان حرف میزنند، لذت ببرید.

۶) دستگاه پشتیانی خودتان را داشته باشید

بله، همه ما دوستان و همکارانی داریم که مراقب ما هستند. اگر شما اینطور نیستید، دلیلی برای ترسیدن وجود ندارد زیرا همه ما باید از جایی شروع کنیم، درست است؟ با محبت کردن به اطرافیانتان شروع کنید. هر روز برای مهربان بودن تلاش کنید. با این روش طرفدارانی برای خودتان درست خواهید کرد. داشتن یک سیستم پشتیبانی سالها طول میکشد، پس صبور باشید و هر روز را یک چالش جدید ببینید.

۷) برای رویارو شدن با آنها خوب برنامه ریزی کنید

واکنش بد در چنین موقعیتی کمکتان نخواهد کرد. فقط این واقعیت را ثابت خواهد کرد که از نظر ذهنی تحت تاثیر آن حرفها قرار گرفته اید. آرام باشید و از این مهمتر نشان دهید که شایعاتی که درموردتان شکل گرفته است هیچ اهمیتی برایتان ندارد. اگر لازم است در موقعیتی مثل این برخورد کنید، باید خوب برنامه ریزی کنید. با این افراد پشت درهای بسته صحبت کنید تا کس دیگری از ماجرا باخبر نشوید.

چشمتان را باز کنید

حتماً بسیاری از افراد سرشناس و موفق را می شناسید که مورد انتقاد قرار گرفته اند و توسط کسانی که پشت سرشان حرف میزده اند مورد استهزاء قرار گرفته اند. آنها چه وجه اشتراکی دارند؟ درکنار این واقعیت که توسط میلیونها نفر مورد انتقاد قرار گرفته اند، در کار خودشان بسیار موفق بوده اند. ميگناir.همه این افراد به آرزوهایشان رسیده اند. اینکه چطور به آرزوهایشان دست یافته اند یا مسیر درستی را برای آن انتخاب کرده اند یا نه بحث دیگری است که در اینجا به آن نمیپردازیم. نکته مهم موفقیت آنهاست.

تنها راه موفقیت

نه، با دعوا کردن با هر یک نفری که پشت سرتان حرف میزند، موفق نخواهید شد. با احساس ناامیدی و منزوی شدن هم همینطور. تنها راه موفقیت، جلو رفتن و ادامه دادن راهتان علیرغم حرف دیگران است. تنها راه موفقیت همین است!


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

شايد نتوان در دنيا کسي را پيدا کرد که بعد از طلاق و شکست در زندگي مشترک دچار مشکلات عاطفي نشده باشد. زندگي بعد از طلاق اصلا راحت نيست. اما چاره اي جز ادامه دادن نيست و تنها اقدام موثر اين است که تمام تلاش خود را به کار بگيريم تا هويت مان را دوباره بازسازي کنيم. مشکل اين جاست که سال ها با هم بودن را تجربه کرده ايم و تمام اهداف و شخصيت مان به صورت دوتايي شکل گرفته اما بعد از طلاق انگار نيمي از هويت مان پاره پاره شده است و بايد خودمان را از نو بسازيم. برخي از جدايي ها ميان زوج هايي اتفاق مي افتد که همچنان با يکديگر رابطه فاميلي يا همکاري دارند. اين زوج ها معمولا پس از جدايي ممکن است بارها و بارها يکديگر را ببينند و از احوال يکديگر خبردار شوند. زوج هايي که با وجود داشتن فرزند يا فرزنداني از يکديگر جدا مي شوند نيز با اين موضوع درگيرند، آن ها نيز به خاطر ديدار فرزندان از احوال همسر سابق مطلع مي شوند يا او را مي بينند. اين ديدارها و آگاهي هايي که از شرايط زندگي همسر سابق اتفاق مي افتد، تأثيراتي بر فرد مي گذارد که اگر آن ها را به شيوه اي مؤثر کنترل و مديريت نکند ممکن است با آسيب هايي روبه رو شود.

در اينجا توصيه هايي به اين افراد داريم که در ادامه مي خوانيد:

چگونه با همسر جديد همسر سابق تان رفتار کنيد

اگر نسبت به همسر جديد شريک سابق زندگي تان واکنش منفي نشان دهيد يا بخواهيد او را بي ارزش جلوه دهيد فقط به ضرر خودتان تمام مي شود چون خودتان را سطحي و آسيب پذير نشان مي دهيد و واقعيت وجودتان مخدوش جلوه مي کند. مجبور نيستيد وانمود کنيد که ناراحت نيستيد بلکه بايد قبول کنيد که ناراحتيد و اين حس کاملا طبيعي است. در اين صورت شما مثل بقيه انسان ها خواهيد بود يعني يک انسان طبيعي با عواطف و احساسات طبيعي.

صميمي نشويد!

اصلا لزومي ندارد که با همسر جديد او دوست يا صميمي شويد بلکه رفتاري مدني و معقول داشته باشيد و همين کافي است. درگير شدن به ضررتان خواهد بود به خصوص اگر فرزندتان نزد او زندگي مي کند اصلا سعي نکنيد از فرزندتان به عنوان رابط اطلاعاتي استفاده کنيد يا پشت سر او با فرزندتان صحبت کنيد چون ايجاد تنش در نهايت شما را از فرزندتان دورتر مي کند و به ضررتان تمام مي شود.ضمنا اين نکته را هم فراموش نکنيد که همسر سابق تان و شريک جديد زندگي او هم نسبت به شما احساس خوبي ندارند! تنها موضوع مهم براي شما اين است که شأن و مقام خود را حفظ و هويت و قابليت هاي خود را پيدا کنيد.

اگر حسادت مي کنيد...

با امضاي سند طلاق شايد همه احساسات منفي تمام شود و طرفين حس کنند از تمام مشکلاتي که با يکديگر داشته اند فارغ شده اند اما حتي اگر واقعا چنين باشد يک حس همچنان فعال و پويا باقي مي ماند و آن هم حسادت است! اتفاقا فقط همين حس است که جلوي تفکر سالم و رفتاري طبيعي را مي گيرد. به همين دليل اگر از حس حسادت خلاص شويد بسياري از مشکلات تان در اين زمينه حل مي شود. راهکارهايي براي اين موضوع وجود دارد. ممکن است هنوز کمي به همسر سابق تان دلبستگي داشته باشيد و اين حس کاملا طبيعي است چون در طول مدت زندگي مشترک آن قدر افکارتان به هم گره خورده است که حس مي کنيد همسرتان جزئي از شما محسوب مي شود. افکار و عقايد او شما را تحت تاثير قرار داده است و شما هم براي او تاثيرگذار بوده ايد، پس ترک اين شرايط راحت نيست. بعد از طلاق مدت زماني طول مي کشد تا قبول کنيد همسر سابق تان ديگر به شما تعلق ندارد. اگر اين را قبول کنيد که ديگر شما در بسياري از مسائل مرتبط با او تاثيرگذار نيستيد سردرگم نمي شويد.

به آن ها فکر نکنيد

در نخستين قدم يادتان باشد شما ديگر از هم جدا شده ايد. سريع ترين راه براي اين که از شر حس حسادت راحت شويد اين است که دلايل جدايي را به ياد بياوريد. سعي کنيد درباره زندگي جديد همسر سابق تان فکر و آن را با دوران خوش سابق تان نيز مقايسه نکنيد چون اين کار باعث مي شود حس فقدان بيشتري داشته باشيد. تمام جروبحث ها، اختلاف نظرها و رفتارهايي که در همسرسابق تان بوده و شما را ناراحت مي کرده يا غيرقابل تحمل بوده است به ياد بياوريد يا حتي آن ها را يادداشت کنيد. حالا مي توانيد خوب فکر کنيد که چرا جدا شده ايد و ديگر دليلي ندارد به او فکر کنيد.پس بهتر است حس بد را درباره آن ها کنار بگذاريد.

خودتان را با همسر جديدش مقايسه نکنيد

هيچ گاه اين اشتباه بزرگ را انجام ندهيد که خودتان را با همسر جديد او مقايسه کنيد. اين مسئله آن قدر مهم است که حتي ثانيه اي از وقت تان را نبايد براي مقايسه خود با او صرف کنيد. شايد براي تان سخت باشد اما از تمام قدرت تان استفاده کنيد تا روي خوبي ها و نکات مثبت زندگي تان تمرکز و تمام قابليت هاي باارزش تان را مرور کنيد و به ياد بياوريد. اگر موقعيت شغلي، تحصيلي و اجتماعي شما از او پايين تر يا مثلا ثروتمندتر است يا هر ويژگي بهتر ديگري دارد اصلا ناراحت نشويد و شأن و مقام تان را بالاتر از آن بدانيد که بخواهيد براي فکر کردن به آن وقت صرف کنيد.

درگير زندگي تازه شويد

تمام تمرکزتان را روي اين موضوع بگذاريد که روزبه روز بر قابليت ها و مهارت هاي تان اضافه کنيد. فراموش نکنيد که همه انسان ها طيفي از نقايص و قابليت ها هستند. سرتان را حسابي شلوغ کنيد و مولّد باشيد. شايد دائم وسوسه مي شويد که بنشينيد و درباره خودتان افکار منفي داشته باشيد اما اصلا تسليم اين تفکر بي نتيجه نشويد چون هيچ نتيجه اي جز افسردگي و افت قابليت هاي تان ندارد. با کارکردن، ادامه تحصيل، ورزش، کارهاي هنري يا هر موضوع ديگري مهارت هاي خود را افزايش دهيد. وقت تان را کاملا پر کنيد تا فرصتي براي پرورش افکار منفي نداشته باشيد. اگر فرزند داريد و با شما زندگي مي کند کنترل شما روي افکار منفي بايد چند برابر باشد چون ممکن است حس حسادت يا کينه را در او تقويت کند که عواقب بسيار بدي در آينده او خواهد داشت که کمترين آن يک زندگي تلخ سرشار از حس کينه و انتقام است که آرامش در آن مثل يک روياست.

انتقام ممنوع!

به جاي آن که دائم بنشينيد و به زندگي همسر سابق تان فکر کنيد اگر تمايل قلبي داريد يا شرايط تان مهياست شما هم به ازدواج دوباره فکر کنيد. البته در اين موضوع اصلا عجله نکنيد و با قصد «انتقام» درباره آن تصميم نگيريد بلکه سر فرصت و با درنظر گرفتن تمام شرايط با عقل و درايت کامل براي ازدواج فکر کنيد و راه را براي عشق مجدد باز بگذاريد.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

وقتی به توقعاتتان نگاه می‌کنید، و اینکه از کجا ناشی شده‌اند و چرا به آنها اعتقاد داریم، می‌توان گفت که برای ناامید شدنمان برنامه‌ریزی شده است.

اغلب گفته می‌شود که ناامیدکننده‌ترین جنبه زندگی زمانی است که اوضاع آنطور که ما انتظار داشتیم پیش نمی‌رود. وقتی به توقعاتتان نگاه می‌کنید، و اینکه از کجا ناشی شده‌اند و چرا به آنها اعتقاد داریم، می‌توان گفت که برای ناامید شدنمان برنامه‌ریزی شده است.

زوجی را تصور کنید که چند ماهی است با هم آشنا شده‌اند و می‌خواهند اولین عیدشان را با هم جشن بگیرند. اینجاست که می‌بینیم مشکلاتی پیش می‌آید. دختر در خانواده‌ای نسبتاً سنتی بزرگ شده است که به شدت مراسمات عید از شام شب عید گرفته تا هفت‌سین و دید و بازدیدها انجام می‌شود و درمقابل پسر متعلق به خانواده‌ای است که راحتی و اولویت‌های شخصی مهمتر هستند و والدین خیلی زود کادوهای عیدی را باز کرده و در روز عید هم خانواده به بازی و تماشای تلویزیون و تفریح می‌گذراند. عصر هم بعضی از اعضای فامیل به خانواده آنها آمده و حسابی دور هم خوش می‌گذرانند.

هیچکدام از این دو شخصیت واقعی نیستند اما در مواجهه ما با موقعیت‌های مختلف زندگی بررسی آنها به دردمان می‌خورد. هر دو نفر تصور می‌کردند که تجربه خودشان از عید «طبیعی» و نرمال است و همان کاری است که بقیه آدمها می‌کنند. اما این دو نفر اگر قبل از ازدواج با هم درمورد این اختلافات صحبت نکنند، بعد از ازدواج می‌بینند که کاملاً ناامید شده و هیچکدام از نیازهایشان برآورده نمی‌شود؛ بااینکه هیچکدام درواقع کار اشتباهی انجام نداده‌اند. ما معمولاً تصور می‌کنیم که بقیه آدمها همه چیز را همانطور که ما می‌بینیم، می‌بینند و بیشتر مشاجرات بر سر این است که «روش من بهتر است».

این درمورد روابط هم صدق می‌کند. همه ما با خودمان معیارهایی را وارد رابطه می‌کنیم.

--او باید قدبلند، پولدار، قوی و سالم باشد و یا زن من باید زیبا و ظریف باشد، دست‌پخت خوبی داشته باشد و … اینها دیدگاه‌های متداول هستند اما خیلی جالب است که چقدر از آن از زمان تولد در ما برنامه‌ریزی شده است.

ما انتظاراتمان را وارد رابطه کرده و همه آنها را به طرف‌مقابل تحمیل می‌کنیم و با خود می‌گوییم «این یکی فرق دارد». یکی از بزرگترین ناامیدی‌های روابط این است که فرد مقابل به میزانی که ما در وهله اول او را دریافته‌ایم متفاوت خواهد بود.

آیا به این دلیل است که واقعاً خود آنها را ندیده‌ایم، یعنی آنها پشت انتظارات ما پنهان بوده‌اند؟ ما این کار را بطور ناخودآگاه انجام می‌دهیم و و تازمانیکه متوجه آن نشده‌ایم، کنترل بسیار کمی روی آن داریم.

اجازه بدهید تصور کنیم که معیار توجه یکی از مهمترین معیارهای شما برای طرف‌مقابلتان باشد. ما این را به نیمه دیگرمان منعکس می‌کنیم و بعد یک روز، توجه او کمتر می‌شود و آنوقت است که ما می‌گوییم، «تو قبلاً خیلی باتوجه‌تر بودی و …» انتظارات ما به ناامیدی منجر شده است.

بااینکه طرف‌مقابلمان فقط خودش است، ما او را بعنوان یک انسان که جایزالخطاست در نظر نمی‌گیریم چون توقع داریم طبق انتظارات ما رفتار کند. جای دیگری که انتظارات ما معمولاً منجر به ناامیدی می‌شود آخرین وسیله\ماشین\لباس است که باید داشته باشیم.

تبلیغات وعده می‌دهد که این محصول جدید شما را جذاب، قدرتمند، باحال و دوست‌داشتنی جلوه خواهد داد و به همین دلیل آن را می‌خرید.

برای مدت کوتاهی به آنچه وعده داده بود عمل می‌کند تا زمانیکه تازگی آن از بین می‌رود و برایتان «عادی» می‌شود.

عادی به معنی خسته‌کننده و غیرجذاب است و به همین دلیلی کم‌کم به سراغ محصول بعدی می‌روید که جایگزین آن کنید. بازاریابان می‌دانند که این دقیقاً همان چیزی است که شما دنبالش هستید و مدام از آن برایتان تعریف می‌کنند و می‌دانند که عمر آن هم برای شما بسیار کوتاه خواهد بود و خیلی زود برای محصولات جدیدشان برمی‌گردید.

صنعت آرایش دهه‌هاست که با لوازم آرایشی خانم‌ها همین کار را انجام می‌دهند. رژلبی را با وعده اینکه بی‌اندازه زیبا و جذابتان می‌کند به شما می‌فروشند و چند ماه بعد محصول بعدی ارائه می‌دهند که ادعا دارد قدرت زیباسازی آن بیشتر است. تازمانیکه می‌توانند رویاهای شما را زنده نگه دارند و نیازها و خواسته‌های شما را برآورده سازند، همیشه چیزی برای فروش به شما خواهند داشت.

درآخر جای همه این محصولات ته کمدتان است چون نتوانسته به وعده‌های خود عمل کند اما برای الان آن بخش از شما که نیاز به زیبا و جذاب دیده شدن دارد فعال است و وعده‌های آنها را باور می‌کند. انتظارات به این دلیل منجر به ناامیدی می‌شوند که ما سعی می‌کنیم چیزها را خلاف آنچه واقعاً هستند ببینیم.

وقتی با آدمها برخورد می‌کنیم، تصور می‌کنیم که اعتقاداتی مشابه ما دارند و همه تاریخچه و تجربیاتمان را با آنها در میان می‌گذاریم. برای اینکه بفهمیم واقعاً که هستند وقت نمی‌گذاریم و به نظرات و اعتقاداتشان گوش نمی‌کنیم. براساس تجربه خودمان درمورد آن فکر می‌کنیم و کمتر پیش می‌آید قضاوت اولیه‌مان درمورد آنها را زیر سوال ببریم. والدین هم همین کار را با فرزندان خود می‌کنند. آنها به زندگی که گذرانده‌اند و درس‌هایی که باید می‌آموخته‌اند نگاه می‌کنند و در تلاش برای محافظت از فرزندانشان دربرابر خطرات، همه چیزهایی که یاد گرفته‌اند را به آنها می‌آموزند. انتظار دارند که فرزندانشان باعث افتخار آنها شوند، همانطور که والدین خودشان چنین انتظاری از آنها داشتند و همان چیزی که برای خودشان می‌خواسته‌اند را به فرزندانشان منعکس می‌کنند.

این کار معمولاً ناخواسته انجام می‌شوند اما همه این رفتارها به این معنی است که هیچ‌کس واقعاً آن بچه را نمی‌بیند یا نظر او را نمی‌پرسد و به این ترتیب، هویت اصلی کودک نادیده گرفته شده و روح واقعی او اجازه درخشش پیدا نخواهد کرد.

اینجا تقصیر کسی نیست، زیرا همه ما همه چیز را از والدینمان یاد می‌گیریم، آنها هم از والدینشان یاد گرفته بودند و تا آخر. اما چنر نفر از ما برای ندیدن کسی که واقعاً روبه‌رویمان قرار گرفته گناهکاریم؟ یا بخاطر لیست کردن انتظاراتمان بدون اینکه دیدگاه آن فرد به دنیا را بفهمیم؟ بخاطر قضاوت کردن و تصورات اشتباه، به جای روشنفکر بودن و سعی در شناخت آنچه طرف‌مقابلمان واقعاً هست؟ اگر بتوانید به طریقی متفاوت بشنوید، این احتمال وجود دارد که بتوانید حقیقت را پیش رویتان ببینید، نه واکنش خودتان به آنچه می‌بینید.

این فرضیه‌ها را در نظر داشته باشید:
آیا فکر می‌کنید…
همه مردها باید پول درآورند
از خانواده محافظت کنند
گوشت و مرغ را تمیز کنند
ماشین را برانند
چمدان‌ها را حمل کنند
در را باز کنند ….

اینها همه انتظاراتی است که از آنها می‌رود و سوالی که پیش می‌آید این است:
«چه کسی گفته است؟»

آیا فکر می‌کنید… همه خانم‌ها باید خانه بمانند و بچه‌ها را بزرگ کنند غذا بپزند زیبا باشند شما را سرگرم کنند…

اینها همه انتظاراتی است که از آنها می‌رود و سوالی که پیش می‌آید این است: «چه کسی گفته است؟»

وقتی به آنچه که انتظار دارید نگاه کنید و درعوض سعی کنید بفهمید واقعاً چه اتفاقی پیش رویتان می‌افتد، خواهید توانست با خودتان و دیگران صادق‌تر باشید.

ما هیچوقت نمی‌توانیم بفهمیم که در هر موقعیتی واقعاً چه اتفاقی می‌افتد اما خیلی‌ها را می‌شناسیم که تصور می‌کنند همه چیز را می‌دانند زیرا موقعیت‌های مختلف را براساس تجربیاتی که در گذشته داشته‌اند ارزیابی می‌کنند.

این ممکن است انتظارات آنها را منجر به ناامیدی کند. یکی از بهترین کارها برای برخورد با موقعیت‌ها و روابط مختلف این است که با دیدی باز با آنها مواجه شویم و اجازه بدهیم آینده همانطور که می‌خواهد اتفاق بیفتد.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

احتمالا خیلی از ما فکر می کنیم این دو تا یکی هستند اما اینطور نیست. خشم یک هیجان طبیعی است. همه ما احساس خشم را تجربه می کنیم. حالا بعضی وقت ها شدید، بعضی وقت ها خفیف اما پرخاشگری یک رفتار است.

آدم هایی را که توی خیابان به بهانه ای دست به یقه یا دهان به یقه (!) شده اند. یکی با یکی تصادف کرده، یکی با یکی سر یک مساله مالی دعوا دارد، یکی حس کرده یکی دیگر به او توهین کرده، یکی دیگر که ما نمی بینیمش و صدایش را که ما نمی شنویم، از طریق امواج نامهربان موبایل دارد به گوش این یکی می رساند و این یکی دارد با صدای بلند جوابش را می دهد، یکی دارد به کنار دستی اش که خیلی مهربان کنار هم راه می روند طعنه می زند.

باورش سخت است اما همه این آدم ها دارند به هم «پرخاشگری» می کنند. یکی با دستش، یکی با پایش، یکی با کلمه هایش، یکی با صدایش، یکی با وارونه کردن کلمه هایش.

این پرخاشگری ها هم تبعات دارد. برای یکی این تبعات زود اتفاق می افتد، برای یکی دیر. خلاصه اگر کسی می خواهد ماهرانه زندگی کند، باید روی خشمش لگام بزند و نگذارد خشمش با پرخاشگری بلند شود.

برای این کار اول می خواهیم حرکت پرخاشگرانه را با دور خیلی کند ببینیم و از زوایه دید یک پرخاشگر ببینیم چه اتفاقی دارد می افتد. مثل همیشه راه حل ها را هم می گذاریم آن ته ردیفش می کنیم.

بگذارید قبل از هر چیز تکلیفمان را با دو تا کلمه که در این متن زیاد از آن استفاده می کنیم مشخص کنیم: خشم و پرخاشگری. احتمالا خیلی از ما فکر می کنیم این دو تا یکی هستند اما اینطور نیست.

خشم یک هیجان طبیعی است. همه ما احساس خشم را تجربه می کنیم. حالا بعضی وقت ها شدید، بعضی وقت ها خفیف اما پرخاشگری یک رفتار است.

ما ممکن است خشمگین شدن یک نفر را نبینیم اما حتما پرخاشگری اش را می بینیم. پرخاشگری یعنی کاری که باعث صدمه دیدن خودمان یا دیگران یا اشیا می شود.

معلوم است که در مورد خودمان یا دیگران این صدمه حتما فیزیکی نیست. حتما تا حالا فهمیده اید که همیشه خشمگین شدن به پرخاشگری منتهی نمی شود.

پرخاشگری فقط یکی از نتیجه های محتمل خشمگین شدن است، اصلا در این مطلب می خواهیم بگوییم چطور می شود خشمگین شد اما پرخاشگری نکرد.

نشانه های خشم
راستش خیلی وقت ها ما خودمان هم متوجه نمی شویم چه هیجانی را تجربه می کنیم. الان استرس داریم، بی قراریم یا خشمگینیم؟

خیلی وقت ها به خاطر اینکه خشمگین شدن را چیز بدی می دانیم، اصلا به خودمان اجازه نمی دهیم احساسمان برچسب خشم بخورد و فکر می کنیم اسمش چیز دیگری است. خشم چندین و چند نشانه دارد که روی هم رفته به سه دسته تقسیم می شود؛ نشانه هایی که در بدنمان تجربه اش می کنیم، نشانه هایی که در فکرمان می گذرد و نشانه هایی که نشانش می دهیم:

1- نشانه های بدنی
خشم خفیف و شدید دارد و بنابراین نشانه های بدنی اش هم ممکن است کم و زیاد یا شدید و ضعیف باشد اما اگر این نشانه ها را در بدنتان دیدید، به عنوان یک هشدار از خشمگین شدنتان جدی اش بگیرید:
* احساس داغ شدن و گرما
* احساس انرژی زیاد
* سرخ شدن پوست
* لفرزش در دست ها
* تنفس سریع
* احساس انقباض و فشار در عضله ها
* افزایش ضربان قلب و نبض

2- نشانه های فکری
وقتی که خشمگین می شوید، بیشتر از همیشه غیرمنطقی فکر می کنیم.
در واقع موقع خشمگین شدن قضاوت ما به هم می ریزد. انواع و اقسام این به هم ریختن فکر را اینجا ردیف کرلده ایم:
* تفکر همه یا هیچ: مثلا «همه گذاشته اند توی کار من، من همیشه بدشانسی می آورم.»
* تعمیم بیش از اندازه: مثلا «اینکه الان نمره بدی آورده ام نشان دهنداه خنگی من است.»
* ذهن خوانی: مثلا «این حتما قصدی داشته که اینجور کوبیده به ماشین من.»
* پیشگویی: مثلا «من مطمئنم امروز هم استاد به من گیر می دهد.»
* باید و نباید: مثلا «من باید حال این را بگیرم تا بفهمد نباید اینجور رفتار کند.»
* برچسب زدن: مثلا «این آدم مزخرف دیوانه است که دارد با من این کار را می کند.»

3- نشانه های رفتاری
پرخاشگری نشانه رفتاری خشم است. البته همانطور که گفتیم، خشم می تواند این نشانه را داشته باشد یا نه.

انواع و اقسام پرخاشگری
احتمالا تا می گویند پرخاشگری شما یاد درگیری های فیزیکی می افتید اما ابتدایی ترین تقسیم بندی پرخاشگری، تقسیم آن به کلامی وبدنی است. یعنی ما بعضی وقت ها با کلمه و بعضی وقت ها با فیزیکمان به خودمان یا دیگران ضربه می زنیم. دومین تقسیم بندی، مستقیما یا غیرمستقیم بودن پرخاشگری است.

آیا ما مستقیم به طرف مقابل ضربه می زنیم یا غیرمستقیم؟ سومین تقسیم بندی هم فعال و منفعل بودن پرخاشگری است. در پرخاشگری فعال ما یک کار را انجام می دهیم و پرخاشگری می کنیم اما در پرخاشگری منفعل ما با انجام ندادن کاری اعصاب دیگران را به هم می ریزیم. مثلا با جواب ندادن به تلفن. با این حساب می شود چندین نوع ترکیبی از پرخاشگری را ردیف کرد:

1- پرخاشگری بدنی، فعال، مستقیم
همان تصویر کلیشه ای ما از پرخاشگری: زخمی کردن، مشت زدن، لگد زدن
2- پرخاشگری بدنی، فعال، غیرمستقیم
مثلا گذاشتن تله برای زخمی کردن یک نفر، یا
انکار خشم در دراز مدت افسردگی می آورد. کسانی که خیلی زیاد از مکانیسم انکار استفاده می کنند واقعا باور می کنند «همه چی آرومه و من چقدر خوشبختم» و اینها اما مساله این است که به هر حال بین آدم ها تعارض وجود دارد
اجیر کردن یک آدم برای زدن دیگران
3- پرخاشگری بدنی، منفعل، مستقیم
مثلا قهر کردن به حالت نشسته. هر چه دیگرانه بخواهند ما را بلند کنند، ما بلند نمی شویم.
4- پرخاشگری بدنی، منفعل، غیرمستقیم
مثلا حرکت نکردن همراه با یک گروه
5- پرخاشگری کلامی، فعال، مستقیم
مثلا فحش دادن یا توهین به دیگران 6- پرخاشگری کلامی، فعال، غیرمستقیم مثلا پخش شایعات بی اساس در مورد یک نفر
7- پرخاشگری کلامی، منفعل، مستقیم مثلا جواب ندادن به یک نفر
8- پرخاشگری کلامی، منفعل، غیرمستقیم مثلا وقتی کسی از ما انتقاد می کند، نظر خودمان را نگوییم. با خشم چه کار می کنیم؟

آدم های مختلف در مواجهه با خشمشان چه کار می کنند؟ خود شما وقتی که خشمگین می شوید چه کار می کنید؟

احتمالا چندین و چند نوع واکنش یادتان می آید اما همه اینها را می توان در چند دسته بزرگ تقسیم بندی کرد:

1- خشمگین شدن را انکار می کنیم بعضی وقت ها ما کلا از اساس می زنیم زیرش و می گوییم من اصلا خشمگین نیستم. همان دیالوگ معروف آدمی که با صورت برافروخته و لحن تند و تن بالا می گوید «من عصبانیم؟ من عصبانی ام؟!!!»

دقیقا استفاده از همین مکانیسم انکار است. جالب است بدانید که انکار خشم در دراز مدت افسردگی می آورد. کسانی که خیلی زیاد از مکانیسم انکار استفاده می کنند واقعا باور می کنند «همه چی آرومه و من چقدر خوشبختم» و اینها اما مساله این است که به هر حال بین آدم ها تعارض وجود دارد و این تعارض ها خشم می آورد و اگر آنها را حل نکنیم، آنقدر روی هم تلنبار می شوند که یکدفعه می ترکیم.البته از خشم می ترکیم و نه چیز دیگر.

2- فرو خوردن خشم بعضی ها خشم خودشان را تجربه می کنند اما بعدش فوری آن را پنهان می کنند و بعدش هم خودخوری می کنند حالا یا از طرف مقابل می ترسند یا از ابراز خشم.

این شیوه هم در دراز مدت جسم و روان ما را به هم می ریزد. کسانی که خشم خودشان را پنهان می کنند، باور دارند که نباید به منبع اختلاف نزدیک شد، نباید در موردش حرف زد. باید از آن دوری کرد و خلاصه گنداب را به هم نزد. این شیوه هم در دراز مدت خشم های پنهان شده را رویهم تلنبار می کند و هم اختلافات بین آدم ها را بیشتر می کند.

3- جابجایی بعضی وقت ها ما خشممان را جابجا می کنیم. مثلا در محل کار از رییسمان عصبانی می شویم، می رویم توی خانه با بابایمان دعوا می کنیم و بالعکس. جابجایی اصلا روش همیشگی خوبی نیست چون آن بنده خدایی که ما به او پرخاشگری می کنیم، اصلا نمی داندن که چرا سیبل خشم ما شده است.

چطور خشمگین شویم اما پرخاشگری نکنیم؟

خب! تا حالا هر چه گفتیم، شیوه هایی بود که در کوتاه مدت ممکن بود جواب دهد اما در بلندمدت خود ما یا دیگران را نابود می کند. هم یعنی اینکه آسیب جسمی و روانی به ما می زند اما چطور می شود عصبانی شد اما پرخاشگری نکرد، سرکوب هم نکرد، فرو هم نخورد و جابجا هم نمرد. می شود؟ بله می شود.

1- خشمتان را بگویید بهترین شیوه برای ابراز خشم این است که بروید توی روی طرفی که شما را عصبانی کرده بایستید و بگویید که از او عصبانی هستید. یادتان باشد این جمله ها را با «من» شروع کنید ونه با «تو». نگویید «تو من را عصبانی کردی» بگویید «من عصبانی هستم چون تو فلان کار را کردی» یا «من عصبانی هستم چون فلان شرایط پیش آمده است.»

2- مساله را حل کنید آن چند شماره پیش که در مورد حل مساله حرف زدیم، یادتان است. هر موضوعی که باعث خشم شما شده به هر حال یک مشکل است که باید حل شود. به جای داد و بیداد این مساله ها را حل کنید. شیوه مفصلش را باید بروید در همان شماره بخوانید اما خلاصه اش این است که اول مشکل را تعریف کنید، بعد هر راه حلی که به ذهنتان می رسد را برایش ردیف کنید، بعد برای هر راه حل امتیاز بگذارید. امتیازها را هم بر اساس خوبی ها و بدی های هر راه حل بدهید. بعد راه حل ها را بر اساس امتیاز اولویت بندی کنید و در عمل اولین راه حل را آزمایش کنید. اگر جواب نداد هم بروید سراغ راه حل های اولویت های بعدی.

3- جرات داشته باشید وقتی می خواهند حق شما را بگیرند به جای اینکه پرخاشگرانه عمل کنید، می توانید قاطعانه اما محترم باشید. برای این کار اول خودتان را بگذارید جای دیگران و این خود را به جای دیگران گذاشتن را به زبان بیاورید. مثلا بگویید: «می دانم که عجله دارید ...» بعد استدلال کنید: «اما چون اینجا صفیه و من از شما جلوترم....» و بعد اعلام کنید «... لطفا برید عقب تر بایستید». نیازی نیست دست به یقه بشوید و یا خودخوری کنید. والا!

4- ریلکسیشن کنید بعضی وقت ها نشانه های بدنی خشم ما خیلی شدید است. در این مواقع یکی از بهترین مسکن ها برای بدن ما استفاده از ریلکسیشن است. خشم آنقدر بدن ما را منقبض می کند که خودمان هم دیگر متوجه غیرعادی بودنش نیستیم. برای اینکه ذهن آرامی داشته باشیم، می توانیم میانبر بزنیم و بدنمان را آرام کنیم. برای ریلکسیشن برنامه های مفصلی وجود دارد اما خلاصه اش این است که اول همه عضله های قابل کنترل بدنتان را تصور کنید. بعد از نوک انگشت های پا تا فرق سر یکی یکی هر کدام را منقبض و بعد منبسط کنید. این کار را بهتر است به صورت دراز کشیده انجام دهید. به پیشانی که رسیدید، دیگر بدنتان کاملا در حالت ریلکس قرار دارد و شما می توانید فارغ از نشانه های بدنی خشم یک تصمیم غیرپرخاشگرانه بگیجرید.

5- فکرتان را درست کنید یک بار دیگر به نشانه های فکری پرخاشگری نگاه کنید. یادتان باشد که همه این فکرهای غیرمنطقی می تواند شما را خشمگین تر کند و احتمال پرخاشگری تان را ببرد بالا. لطفا هر کدام از این فکر ها را یک بار دیگر ببرید زیر نمودار و ببینید که چقدر منطقی هستند. آیا دنیا فقط سیاه و سفید است؟ آیا همه آدم ها همان برچسب های شخصیتی که ما به آنها می زنیم را دارند؟ البته به این راحتی نیست. تغییر دادن این فکرها اما وقتی تغییرش دادید، مطمئن باشید کمتر از دیگران عصبانی می شوید.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

با انجام اين تست مي‌توانيد به برونگرا يا درونگرا بودن خود و خواستگارتان پي ببريد. شما خودتان جزو كدام گروه هستيد؟

با انجام اين تست مي‌توانيد به برونگرا يا درونگرا بودن خود و خواستگارتان پي ببريد. شما خودتان جزو كدام گروه هستيد؟ از آن برونگراهاي دوآتيشه كه اصلا و ابدا با تنهايي كنار نمي‌آيند يا از آن درونگراهايي كه فقط در گوشه عزلت خودشان خوش هستند؟ يا شايد هم ميانه‌رو باشيد. اما به‌طور معمول اكثر انسان‌ها به سمت يكي از اين 2 قطب تمايل بيشتري دارند.

با انجام اين تست مي‌توانيد به برونگرا يا درونگرا بودن خود و خواستگارتان پي ببريد. شما خودتان جزو كدام گروه هستيد؟

فرق آدم‌های اهل درونگرایی و برونگرایی

تا به‌حال فكر كرده‌ايد كه ابعاد شخصيت تاثير مستقيمي روي انتخاب رشته تحصيلي، شغل، محل زندگي و كلا سبك زندگي شما مي‌گذارد؟ اگر دقت نكرده‌ايد با دقت خط‌هاي بعد را بخوانيد. درونگراها از احساسات و هيجان‌هايشان فقط براي دوست‌هاي معدود خيلي صميمي حرف‌ مي‌زنند ولي برونگراها كاملا در دنياي بيرون سير مي‌كنند؛ آنها دوست دارند كه سرخوش، اجتماعي،‌ رقابت‌جو، سريع و واقع‌گرا باشند. افراد درونگرا بيشتر اوقات خود را به مطالعه و تنهايي سپري كرده و كمتر مايل به معاشرت با ديگران هستند و در مقابل، افراد برونگرا بيشتر داراي ديدگاه عيني و خارجي هستند و فعاليت عملي بيشتري دارند ولي ميزان تسلط آنها بر نفس خودشان نسبت به افراد درونگرا كمتر است. اين افراد مايلند كه بر محيط اطراف خود تاثير و به رقابت با ديگران بپردازند و در مجامع عمومي بيشتر ظاهر مي‌شوند.

اگر درونگرايي و برونگرايي در حد افراط در افراد ظاهر شود، ما را در برابر 2 شخصيت نابهنجار قرار مي‌‌دهد البته تعداد اين افراد بسيار كم است و اكثريت مردم ميان اين دو قطب جاي دارند. برونگرايان به سوي جهان عيني متمايل بوده و درونگرايان به سوي جهان ذهني و غيرعيني. شما با آگاهي يافتن از خصوصيات شخصي هر دو گروه مي‌توانيد رابطه بهتري با آنها برقرار كنيد.

درونگراها

   جمع گریزهای احساساتی

1. علاقه‌مند به احساسات و افكار خودشان هستند و نياز به داشتن قلمرو شخصي دارند. كم‌حرف، ساكت و متفكرند.

2. دوستان زيادي ندارند و در ارتباط برقرار كردن با افراد جديد مشكل دارند. علاقه‌مند به سكوت و تمركز بوده و از ديد و بازديدهاي غيرمنتظره و ناگهاني بيزار هستند.

3. كارايي اين افراد در تنهايي بيشتر است. بزرگ‌ترين وحشت آنها اين است كه در يك جمع شلوغ قرار گيرند. ترس از آنكه فرديت خود را از دست بدهند، دارند و از فعاليت‌هاي انفرادي انرژي مي‌گيرند.

4. در بين انبوه مردم بودن آنها را خسته مي‌كند. بيشتر از دست خودشان عصباني مي‌شوند تا ديگران. معمولا كمرو هستند و درك كردن آنها ممكن است. اهل ايده و عقايد نو هستند.

5. شخصیت‌شان در خلوت و در جمع متفاوت است. مشتاق و احساساتي هستند اما معمولا احساسات‌شان را بيان نمي‌كنند. در جمع ناآشنا ساكت اما در جمع دوستان خود راحتند.

6. تمركزشان قوي است. براي تصميم‌گيري به زمان نياز دارند و قبل از حرف زدن فکر می‌کنند.

7. از در ميان گذاشتن اطلاعات شخصي خود با ديگران طفره مي‌روند.


برونگراها

   پيشاهنگ‌هاي روشن‌پوش

ويــژگي‌هاي شخصيت برونگرا:

1- علاقه‌مند به وقايع پيرامون خود هستند.

2- عقيده خود را با عقايد ديگران مقايسه مي‌كنند.

3- روراست و معمولا پرحرف هستند.

4- اهل عمل و پيشقدمي در كارها هستند و خيلي اوقات نفر پيشاهنگ انجام يك كار مي‌شوند.

5- به‌سهولت دوستان جديدي يافته يا با يك گروه خود را وفق مي‌دهند.

6- افكار خود را بيان مي‌كنند.

7- علاقه‌مند به افراد جديد و برقراري ارتباط با آنها هستند.

8- تنهايي براي آنها بسيار آزاردهنده است.

9- از تعامل و ارتباط برقرار كردن با ديگران انرژي مي‌گيرند.

10- خوش‌مشرب بوده اما زياد احساساتي نيستند.

11- ريسك‌پذيرند و سريع تصميم مي‌گيرند، اجتماعي هستند، درك آنها آسان  است و معاشرتي هستند.

12- پس از آنكه حرف خود را مي‌زنند به گفته خود مي‌انديشند، علاقه‌مند به كار گروهي، موسيقي با صداي بلند بوده و فعاليت‌هاي هيجان‌انگيز را بيشتر دوست دارند.

13- رنگ‌هاي روشن را بيشتر مي‌پسندند، بيشتر از اعمال ديگران خشمگين مي‌شوند تا خودشان، اطلاعات شخصي خود را به سادگي با ديگران قسمت مي‌كنند و معمولا فقط از روي تجارب زندگي خود درس مي‌گيرند و نه عبرت گرفتن از ديگران.

البته خصوصيات فوق هيچ ارتباطي با اعتمادبه‌نفس داشتن فرد برونگرا ندارد، يك برونگرا ممكن است اعتماد به نفس پاييني داشته باشد.


   12 سؤالی که شخصیت شما را مشخص می‌کند

    با انجام اين تست و نمره‌گذاري آن به‌راحتي متوجه مي‌شويد كه خودتان و همسرتان به كدام گروه تعلق داريد

1- دوست دارم هميشه آدم‌هاي زيادي دوروبرم باشند.
2- لبخند زدن به ديگران و بيرون رفتن با آنها و تفريح كردن با جمع را كار آساني مي‌دانم.
3- خودم را لزوما آدم اميدواري نمي‌دانم.
4- واقعا از صحبت كردن با ديگران لذت مي‌برم.
5- ترجيح مي‌دهم در جايي باشم كه فعاليت و شلوغي وجود داشته باشد.
6- معمولا ترجيح مي‌دهم كارها را به تنهايي انجام دهم.
7- اغلب احساس مي‌كنم كه پر از نيرو و انرژي هستم.
8-  آدم بشاش و داراي روحيه بالايي هستم.
9- آدم خوش‌بيني نيستم.
10-  زندگي من با سرعت طي مي‌شود.
11- شخص بسيار فعالي هستم.
12-  ترجيح مي‌دهم راه خودم را بروم تا اينكه رهبر ديگران باشم.

هركدام از عبارت‌هاي زير را با دقت بخوانيد و به هر سؤال باتوجه به گزينه‌هاي كاملا موافق/ موافق/ بي‌تفاوت/ مخالف/ كاملا مخالف پاسخ دهيد.

پاسخنامه: باتوجه به گزينه‌اي كه انتخاب كرده‌ايد، نمره مربوط به گزينه خود را جلوي آن بنويسيد.



نمره دروني و بيروني بودن شما اينجاست

نمره از 12 تا 24: شما آدم درونگرايي هستيد،‌ تنهايي را بيشتر دوست داريد و دوست داريد كارهايتان را بدون حضور ديگران انجام دهيد.

نمره از 24 تا 48: شما نه كاملا درونگرا هستيد و نه كاملا برونگرا. بعضي وقت‌ها با جمع بودن را ترجيح مي‌دهيد و گاهي تنهايي، هرچه نمره‌تان بالاتر باشد برونگراتر هستيد.

نمره از 48 تا 60: شما آدم برونگرايي هستيد. با جمع بودن را دوست داريد و لذت می‌برید حتي كارهايي را كه مي‌شود تنهايي انجام داد با جمع انجام دهيد.

با انجام اين تست مي‌توانيد به برونگرا يا درونگرا بودن خود و خواستگارتان پي ببريد. شما خودتان جزو كدام گروه هستيد؟

اما اينها چه فرقي دارد؟

خب حالا كه متوجه شديد داراي كدام‌يك از ابعاد شخصيتي درونگرايي يا برونگرايي هستيد، بدانيد كه برونگرايي و درونگرايي در چند زمينه خيلي مهم زندگي كاربرد دارد:

1- انتخاب رشته تحصيلي: اگر از حالا شروع كرده‌ايد به خواندن كنكور سال بعد، خوب است يكي از عوامل انتخاب‌تان را بگذاريد همين نوع شخصيت. آدم‌هاي درونگرا به رشته‌هايي مثل ادبيات، بعضي از رشته‌هاي هنر و بعضي از رشته‌هاي آزمايشگاهي گرايش دارند. برعكس، آدم‌هاي برونگرا به رشته‌هايي مثل مهندسي‌هاي پردردسر، روانشناسي، علوم اجتماعي، انواع رشته‌هاي پزشكي، روزنامه‌نگاري و... ارتباط برقرار مي‌كنند.

2- انتخاب شغل: جور بودن شغل با تيپ شخصيت‌تان يكي از معيارهاي موفقيت در شغل‌تان است. آدم‌هاي برونگرا به شغل‌هايي كه بيشتر با مردم سروكار دارند، گرايش دارند؛ مثل فروشندگي، كار در بازار، كارهاي درماني و... برعكس درونگراها حتي اگر در رشته‌اي برونگرايانه هم تحصيل كرده باشند سراغ شغل‌هاي درونگرايانه مي‌روند؛ مثلا فردي كه معماري خوانده بيشتر دوست دارد كشيدن نقشه در خلوت را تجربه كند.

3- ازدواج: در ازدواج شناخت ابعاد شخصيتي طرف مقابل بسيار معيار مهمي است. برونگراها با درونگراها خيلي نمي‌سازند و برعكس. اين دیدگاه كه همسر آينده من بايد مكمل من باشد را كنار بگذاريد و دنبال مشابه خودتان بگرديد زيرا با يك فرد مشابه صحبت‌ها و فعاليت‌هاي بيشتري را مي‌توانيد انجام دهيد و لذت بيشتري در اوقات فراغت خود با هم مي‌بريد.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

این روزها با وجود ازدواج های غیرسنتی، هنوز هم کسانی هستند که با فشار اطرافیان مجبور به انتخاب و ازدواج می شوند اما مدتی بعد، احساس می کنند هنوز نتوانسته اند با فرد جدید ارتباط عاطفی خوبی برقرار کنند.

مسوولیت پذیر باشید یکی از معیارهای همسر مناسب و یکی از شرایط ازدواج موفق «دوست داشتن» فرد مقابل است. توجه داشته باشید اگر دچار این مشکل هستید،‌ مسئولیت پذیر باشید.
فرد وظیفه شناس و مسئولیت پذیر، مسئولیت کارها و اشتباهات خود را می پذیرد و اجازه نمی دهد دیگری به خاطر اشتباه وی دچار خسران و زیان گردد.

به بیان دیگر یا از همان ابتدا باید فردی را انتخاب می کردید که علاوه بر اینکه تمام معیارهای خوب را دارا بود، ‌به دل شما هم می نشست و یا اینکه اگر در ابتدا به این مطلب مهم توجه نکرده اید نباید زندگی را به سادگی از هم بپاشید.

فرد مقابل به اندازه شما در این زندگی سهیم است و شما با اشتباهتان او را هم درگیر مشکلات عدیده ای کرده اید. در این وضعیت

فرد مقابل به اندازه شما در این زندگی سهیم است و شما با اشتباهتان وی را نیز درگیر مشکلات عدیده ای کرده اید. در این وضعیت بهترین و درست ترین حالت این است که تمام سعی و تلاشتان را برای عشق ورزی و مورد محبت قرار دادن نامزدتان قرار دهید تا مهر و محبت وی به دلتان ورود یابد.

بهترین و درست ترین حالت این است که تمام سعی و تلاشتان را برای عشق ورزی و مورد محبت قرار دادن نامزدتان قرار دهید تا مهر و محبت او به دلتان ورود یابد.

چطور محبت ایجاد کنیم؟

1 – انجام کارها و فعالیت هایی که باعث افزایش مهر فرد مقابل (نامزد) در دلتان می شود: به نامزدتان ابراز علاقه کنید. به او بگویید که دوستش دارید. این جمله هم در دل خود شما اثر می کند و هم دل نامزدتان را پر از محبت شما می گرداند. محبت به طور طبیعی محبت می آفریند. اگر نامزدتان به شما ابراز علاقه و محبت کرد، ‌این لطف او را بی پاسخ نگذارید.

2 – توجه بیشتر به ویژگی های مثبتی که نامزدتان دارد می تواند محبت او را در دلتان عمیق تر کند. نیمه پر لیوان را ببینید. در این وضعیت نیز یکی از کارهای مهم توجه به ویژگی ها و اخلاقیات مثبت نامزدتان است. این امر باعث می شود نکات مثبت و خوب نامزدتان بیشتر از نکات منفی وی به چشمتان بیاید و علاقه تان به وی بیشتر و بیشتر شود.

3 – عشق و علاقه او نسبت به خود را باور کرده و برای این عشق احترام قائل باشید.

فرد مقابل به اندازه شما در این زندگی سهیم است و شما با اشتباهتان وی را نیز درگیر مشکلات عدیده ای کرده اید. در این وضعیت بهترین و درست ترین حالت این است که تمام سعی و تلاشتان را برای عشق ورزی و مورد محبت قرار دادن نامزدتان قرار دهید تا مهر و محبت وی به دلتان ورود یابد.

4 – روی آینده متمرکز شوید و سعی کنید زندگی آینده خود را با او تصور کنید. اهداف و برنامه های مشترک برای زندگی مشترکتان در نظر بگیرید و روی اجرای آنها متمرکز شوید تا به هم نزدیک شوید. نه احساسی که به او دارید و میانتان فاصله می اندازد. ما با کسانی که اهداف مشترک داریم، احساس نزدیکی بیشتری می کنیم. مثل همکارانی که با آنها روی یک پروژه کار می کنیم یا همکلاسی دانشگاه که یک تحقیق مشترک داریم. پس اگر این اشتراکات در مسائل اصلی زندگی میان شما و همسرتان ایجاد شود، احساس علاقه و نزدیکی بیشتری به او خواهید داشت.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

مدام نگران حرف و قضاوت مردم است. دوستانش را هم بر همین اساس انتخاب می کند؛ اگر چند خودرو مدل پایین جلوی خانه اش پارک کنند یا موقع رفتن مهمان ها ناچار شود برای یکی از آنها به مقصدی که فکر می کند در شأن خانواده او نیست از آژانس محل ماشین بگیرد، به خیالش آبروریزی می شود.

مدام نگران حرف و قضاوت مردم است. دوستانش را هم بر همین اساس انتخاب می کند؛ اگر چند خودرو مدل پایین جلوی خانه اش پارک کنند یا موقع رفتن مهمان ها ناچار شود برای یکی از آنها به مقصدی که فکر می کند در شأن خانواده او نیست از آژانس محل ماشین بگیرد، به خیالش آبروریزی می شود.

از دردسرهای انتخاب مهمان و استفاده از خودروی شخصی هم که بگذریم، انتخاب لباس، میوه و شیرینی، گوشت، مرغ، ماهی و نوع چیدمان خانه را نمی شود نادیده گرفت. اگر شما هم زندگی چنین فردی را دیده باشید، حتما می دانید چقدر سخت است که زندگی شخصی تان را با نوع نگاه و نظر مردم تطبیق دهید و بر این اساس دائم تغییر کنید.

 
تجمل گرایی یا ترس از رفتن آبرو

شاید فکر کنید کسی که دائم به فکر حرف مردم است و رفتارش را مطابق با نظرات آنها تغییر می دهد، حتما باید آدم افاده ای، کمی تا قسمتی پولدار و به فکر تجملات زندگی باشد، اما این طرز فکر اشتباه است؛ چراکه آقای نعمتی با این که از نظر اقتصادی وضع متوسطی دارد و اصلا اهل پزدادن و این جور کارها و حرف ها نیست، باز هم دائم به حرف مردم فکر می کند و حتی خرید مایحتاجش را بر آن اساس تغییر می دهد.

او می گوید: اگر برای پذیرایی از مهمانم چند نوع میوه نخرم، آبرویم می رود البته میوه ها هم باید طوری باشد که خودش داد بزند آنها را از بازار میوه و تره بار نخریده ام وگرنه آبرویی که این همه سال برای به دست آوردنش زحمت کشیده ام، یکشبه به باد فنا می رود.

به اعتقاد این آقای هفتاد و هشت ساله، با این کارها حداقل می توان صورت را با سیلی سرخ نگه داشت، اما آیا واقعا لازم است صورتمان را با سیلی سرخ کنیم و سال ها با چنین دردسری روزگار بگذرانیم؟

شاید خیلی از ما این سوال را از خودمان بپرسیم؛ اما آنچه اهمیت دارد پاسخ و عمل درست است.

این عادت، همیشه هم بد نیست

آیا می شود مثل شخص دیگری رفتار کنید و این نحوه برخوردتان مثبت تلقی شود؟ خیلی ها فکر می کنند تقلیدکردن از دیگران و هماهنگ شدن با عقاید آنها همیشه موضوعی منفی است، در حالی که دکتر پروین ناظمی، روان شناس و مدرس دانشگاه در گفت وگو با «جام جم» نظر دیگری را مطرح می کند و می گوید: غریزه پیروی از دیگران، یکی از مسائلی است که میان افراد مختلف یک جامعه همیشه وجود داشته و دارد. افراد با توجه به این نوع غریزه برای همرنگی با جماعت و طردنشدن از سوی جامعه ای که در آن در حال رشد و زندگی هستند، خودشان را به دست محیط می سپارند و عقاید رنگارنگ و گاه متضاد را تا حدی می پذیرند.

وی تاکید می کند: نکته بسیار مهم این است که بتوانیم به درستی تشخیص دهیم هماهنگی با افراد جامعه در چه شرایطی و تا چه حدی مثبت است و چه هنگام این رفتار منفی می شود. به این معنا که پذیرفتن عقاید دیگران و عمل کردن براساس آن، گاهی به نفع انسان است و گاهی هم می تواند مخرب و مضر باشد.

الگوبرداری از دیگران و اهمیت دادن به نظرات و قضاوت آنها اگر به شکلی باشد که فوایدش نصیب فرد می شود و آرامش او را مختل نکند، مفید است و می تواند موجب پیشرفت شود؛ اما در صورتی که قضیه همرنگی با جماعت یا پیروی از دیگران موجب شود فرد بر زندگی خودش تسلط نداشته و احساس آرامشش هم از دست برود، نه تنها فایده ای ندارد بلکه مضراتش نیز او را درگیر خواهد کرد

البته شاید تصور مثبت بودن پذیرفتن نظرات دیگران کمی دشوار باشد، اما آن طور که دکتر ناظمی می گوید ما در زندگی گاهی نیاز داریم از دیگران الگوبرداری کنیم؛ البته الگوهای صحیح، منطقی، سالم و مثبت که اگر بتوانیم در زندگی آنها را پیدا کنیم به رشد، موفقیت و پیشرفت مان کمک می کند.

حالا که موضوع روشن تر شد، بهتر متوجه می شویم و می بینیم که بسیاری از ما نیز در انتخاب رشته تحصیلی یا شغل مورد علاقه مان نظر دیگران را پرسیده ایم و الگویی برای خودمان انتخاب کرده ایم. به عنوان مثال بارها از زبان دانش آموزی شنیده ایم که می گوید خیلی دوست دارم مثل این معلمم باشم؛ هم در رشته تخصصی اش مهارت دارد و هم اخلاق و رفتارش خوب است. پس من هم تمام تلاشم را می کنم که در همین رشته درس بخوانم و ادامه تحصیل دهم. این دانش آموز با چنین ایده ای می تواند تا جایی پیش برود که واقعا همان رشته معلمش را انتخاب کند و ادامه دهد و در نهایت هم شغل تدریس را انتخاب کند.

به گفته این روان شناس، الگوبرداری از دیگران و اهمیت دادن به نظرات و قضاوت آنها اگر به شکلی باشد که فوایدش نصیب فرد می شود و آرامش او را مختل نکند، مفید است و می تواند موجب پیشرفت شود؛ اما در صورتی که قضیه همرنگی با جماعت یا پیروی از دیگران موجب شود فرد بر زندگی خودش تسلط نداشته و احساس آرامشش هم از دست برود، نه تنها فایده ای ندارد بلکه مضراتش نیز او را درگیر خواهد کرد.

این حس از کجا می آید؟

بعضی ها می ترسند دوستان شان را از دست بدهند، گروهی هم نگران قضاوت دیگران در مورد خود و خانواده شان هستند. چشم و همچشمی هم که داستان خودش را دارد و خیلی ها را درست و حسابی درگیر کرده است، عده ای هم هر کاری از دست شان برمی آید انجام می دهند تا دیگران تائیدشان کنند، اما اگر بخواهیم سرنخ این احساسات را پیدا کنیم، موضوع خیلی پیچیده می شود، چون این شرایط به دلایل متفاوتی ایجاد خواهد شد.
زندگی بر اساس حرف مردم

ولی یک نکته کلی وجود دارد و آن این که همه انسان ها از تنهایی و طردشدن می ترسند؛ ولی این که چنین ترسی تا چه حد می تواند روی رفتارشان تاثیربگذارد، موضوع مهم تری است که دکتر ناظمی به آن اشاره و خاطرنشان می کند: این که افراد تصمیم می گیرند یک عمر برای خودشان زندگی کنند یا برای رضایت دیگران، به قدرت رهبری و تسلط شان بر زندگی و همچنین میزان صاحب نظر بودن آنها ارتباط پیدا می کند. بنابراین نباید فراموش کنیم، ویژگی شخصیتی انسان ها تعیین کننده چگونه زندگی کردن آنهاست.

به گفته این روان شناس همه این موارد موضوعاتی است که در ذهن افراد و براساس نحوه رشد و پرورش شان در خانواده اتفاق می افتد. به این معنا که وقتی فرزند خانواده ای یاد می گیرد فقط در پی تائیدگرفتن از والدینش باشد و برای خوب بودن و تائیدشدن، در حقیقت با کارهایش به آنها التماس می کند که او را دوست داشته باشند، بعدها و در جامعه هم نمی تواند خودِ واقعی اش را نشان دهد. یادمان باشد همه بچه ها شیطنت می کنند و اگر قرار باشد ما آنها را با قید و شرط دوست داشته باشیم و این مطلب را به آنها هم تاکید کنیم، به طور حتم بچه ها تائیدطلب و مهرطلب می شوند و از قضاوت دیگران می ترسند، چون هیچ وقت نیاموخته اند مستقل زندگی کنند و همیشه به نوعی به نظرات دیگران وابسته بوده اند. البته در دوران نوجوانی موضوع فرق می کند. هنگامی که هویت فرد در حال شکل گرفتن است، ارزیابی دیگران در مورد او برایش بسیار مهم است و نحوه نگرش دیگران در ایجاد تصویری که نوجوان از خودش در ذهن دارد، اهمیت خاصی خواهد داشت.

دکتر ناظمی می گوید: شاید در دوران کودکی چگونگی برخورد با افکار مختلف در جامعه چندان مهم نباشد، اما نبود آموزش این مهارت در دوران نوجوانی می تواند مشکل آفرین شود بنابراینیکی از مهم ترین مهارت هایی که نوجوانان باید آن را از خانواده شان بیاموزند، قدرت ابراز وجود است. یعنی نوجوان باید بداند حتی اگر نظراتش مخالف جمعی خاص باشد یا آنها باید او را متقاعد کنند یا این که نوجوان باید قادر باشد به شیوه صحیحی مخالفتش را بیان و نتیجه مورد نظرش را کسب کند.

سخت است، اما می شود

خانم مفرّح همیشه می گوید: سنی از من گذشته؛ چطور می توانم خودم را تغییر دهم؟ او که حدود 70 سال دارد، فکر می کند این تغییر غیرممکن است. دکتر ناظمی ضمن بیان این که انسان ها همیشه در مقابل تغییر مقاومت می کنند، یادآور می شود: این مقاومت بویژه در افرادی دیده می شود که زندگی شان شکل گرفته و سال هاست به یک شیوه خاص رفتار کرده اند. بنابراین نمی توانیم از این افراد خیلی انتظار تغییر داشته باشیم، اما در هر حال باید بدانیم تغییرات مثبت جزء مهمی از زندگی است که باید از یک زمان شروع شود و شاید حالا وقتش باشد.

به گفته این روان شناس، افراد می توانند با توجه به هنجارها و ضمن رعایت قوانین اجتماعی براساس خواسته ها و سلایق شان زندگی کنند. بنابراین تاجایی که دیگران از رفتار ما آسیب نبینند و مشکلی برای شان ایجاد نشود، می توانیم و خوب است به میل خودمان زندگی را پیش ببریم.

اگر همیشه با خودتان فکر می کنید در طول زندگی هیچ لذتی نبرده اید و آرامش را احساس نکرده اید، دائم در تلاطم بوده اید و نگران تائیدشدن یا نشدن از طرف دیگران، آن وقت است که به توصیه دکتر ناظمی باید سبک زندگی تان را تغییر دهید

اما زندگی خیلی ها تحت تاثیر نظر دیگران است؛ بنابراین طبیعی است آنها نگران نحوه نگرش افراد نسبت به زندگی شخصی شان باشند و بخواهند دیگران رفتارشان را تائید کنند.

او به این افراد توصیه می کند: کسب اعتماد به نفس یکی از مهم ترین نکاتی است که باید آن را در نظر داشته باشید. فردی که خودش را قبول دارد و از وضع زندگی اش راضی است، بی شک درگیر مسائل ظاهری نمی شود و با شخصیت مستقلش این مشکلات را گاه براحتی و گاهی با تلاشی بیشتر کنار می گذارد.

کسانی که اعتماد به نفس کافی ندارند و دیگران را بهتر از خودشان می دانند، همیشه نگران نحوه تفکر مردم هستند. این گروه ممکن است با خود چنین بیندیشند که شیوه پذیرایی، نوع چیدمان خانه و مدل اتومبیل دیگران بهتر از آنهاست و در نتیجه فکر می کنند اگر مثل آنها از مهمانان خود پذیرایی نکنند حتما مورد قضاوت منفی آشنایان قرار خواهند گرفت. به همین دلیل ترس از قضاوت ها و تائیدنشدن از طرف دیگران یکی از مهم ترین عواملی است که موجب چنین رفتاری می شود؛ اما مطمئن باشید اگر گام اول را درست بردارید، بقیه موارد ساده خواهد بود.
از زندگی تان لذت برده اید؟

تا به حال از خودتان پرسیده اید آیا از زندگی لذت برده و می برید، یا نه؟ جواب این سوال می تواند به من و شما کمک بزرگی کند. یعنی اگر همیشه با خودتان فکر می کنید در طول زندگی هیچ لذتی نبرده اید و آرامش را احساس نکرده اید، دائم در تلاطم بوده اید و نگران تائیدشدن یا نشدن از طرف دیگران، آن وقت است که به توصیه دکتر ناظمی باید سبک زندگی تان را تغییر دهید. اما چنانچه پس از بررسی سال های عمر تان متوجه شدید واقعا لذت و آرامش را حس کرده اید و از زندگی تان راضی بوده اید، می توانید به همین شیوه ادامه دهید.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

«اوتیسم» یا «درخودماندگی» یك اختلال رازآلود و پیچیده است. این بیماری را می‌توان نوعی ناتوانی كودك در برقراری ارتباط با دیگران و مشاركت در فعالیت‌های اجتماعی یا به بیان ساده‌تر «ناتوانی در اجتماعی بودن» به حساب آورد.

توجه چندانی به محیط اطراف ندارد، صدایش كه می‌كنی هیچ واكنشی نشان نمی‌دهد حتی یك نگاه خشك و خالی را هم از من كه مادرش هستم، دریغ می‌كند. انگار نه انگار! اینها كه خوب است الان ‌دو سالش است و دریغ از این‌كه كلمه‌ای یا جمله‌ای را درست به زبان آورد. همیشه در عوالم خودش است و گاهی به چیز بی‌ربطی گیر می‌دهد و ساعت‌ها با آن ور می‌رود.

انگار از سر و كله زدن با چیزهای بی‌ربط خسته نمی‌شود. خلاصه خیلی نگرانم!» اینها عموما اوصافی است كه والدین برخی كودكان با گله و البته تشویش بر زبان می‌آورند و حق هم دارند.

این علائم بسیار مهمند و باید از سوی هر پدر و مادری جدی گرفته شوند؛ اگر در چنین شرایطی والدین بموقع دخالت نكنند و اقدام موثری صورت ندهند، ممكن است فرزندشان بر اثر ابتلا به بیماری «اوتیسم» یا «درخودماندگی» سال‌ها یا حتی تا پایان عمر واقعا «در خود بماند» و به هیچ‌ وجه نتواند مهارت‌های ارتباطی و اجتماعی را فرا گیرد.

طبیعی است كه در بزرگسالی چه بلایی ممكن است بر سر چنین فرزند دلبندی بیاید.

بیماری مرموز

«اوتیسم» یا «درخودماندگی» یك اختلال رازآلود و پیچیده است. این بیماری را می‌توان نوعی ناتوانی كودك در برقراری ارتباط با دیگران و مشاركت در فعالیت‌های اجتماعی یا به بیان ساده‌تر «ناتوانی در اجتماعی بودن» به حساب آورد.

كودك خردسالی كه به اوتیسم مبتلاست، می‌تواند برخی كلمات را بفهمد یا حتی گنگ و مبهم ادا كند؛ اما نمی‌تواند از حركات بدن برای بیان مقصود خود كمك بگیرد مثلا نمی‌تواند با انگشت به چیزی اشاره كند یا با دست «بای بای» كند یا نمی‌تواند از زبان به‌ عنوان ابزاری برای ارتباط با دیگران استفاده كند.

بعلاوه كودك مبتلا به اوتیسم اغلب علائق و رفتارهای محدود و تكراری از خود بروز می‌دهد، همچنان كه ممكن است به لمس كردن، چشیدن، شنیدن، بوییدن و محرك‌های بصری حساسیت داشته باشد. این علائق و رفتارها، فعالیت‌های روزمره او را با اضطراب و پریشانی همراه خواهد ساخت و دردسرهای فراوانی را حتی برای خانواده به همراه خواهد داشت. بسیاری بر این اعتقادند كه اوتیسم تلفیقی از عوامل محیطی و ژنتیكی است، اما علت اصلی اوتیسم هنوز بر ما پوشیده است. ما هنوز نمی‌‌توانیم بروز اوتیسم را در افراد پیش‌بینی یا از آن پیشگیری كنیم.

با این همه تا حدود زیادی می‌دانیم كه این اختلال چگونه عمل می‌كند. تحقیقات نشان می‌دهد اوتیسم بر شكل‌گیری مغز در مراحل نخستین زندگی و نیز بر شیوه گردآوری و پردازش اطلاعات در كودكی تاثیر نامطلوب می‌گذارد.

نادر یا رایج؟

دشوار است كه بتوانیم امكان ابتلای یك كودك را به اوتیسم تعیین كنیم؛ اما با این حال آمارهایی در دست داریم كه میزان پراكندگی این بیماری را به ما نشان می‌دهد. مطابق این آمارها اوتیسم یك بیماری نادر به شمار نمی‌رود و حتی گاهی آن را اختلالی رایج به حساب می‌آورند. میزان شیوع این بیماری در آمریكا حدود یك درصد است و از هر 110 كودك یكی را درگیر می‌كند؛ البته در این میان پسرها سهم بسیار بیشتری دارند و چهار برابر دختران به این اختلال مبتلا می‌شوند.

آمارهای جهانی هم نشان می‌دهد كه از هر 88 كودك در سراسر جهان، یكی به اوتیسم مبتلاست. در این میان هرچند در ایران آمار دقیقی در دست نیست؛ اما بنا به اظهارات متخصصان می‌توان آمار جهانی را معیار مناسبی برای كودكان ایرانی نیز به‌ شمار آورد. در چنین شرایطی دانستن علائمی كه كودك را در زمره مبتلایان به اوتیسم قرار می‌دهد برای خانواده‌ها بسیار مهم است و به یافتن راه درست مواجهه با بیماری كمك می‌كند؛ زیرا هر‌چه زودتر درمان كودك آغاز شود، فرصت و بخت بیشتری برای آموزش او و رسیدن به نتایج موثر در مدتی طولانی در اختیار خواهد بود.

حواستان را جمع كنید

اكنون هیچ نشانه زیستی یا آزمون پزشكی برای تشخیص اوتیسم در اختیار نداریم. اوتیسم تنها از طریق مشاهده مجموعه رفتارهایی كه از كودك سر‌می‌زند قابل تشخیص است.

اگر كودكی به اختلالات طیف اوتیسم (ADSs) مبتلا باشد ممكن است:

• در اشاره كردن یا حتی توجه به اشیایی كه دور و برش قرار دارند (مانند پرنده‌ای در آسمان) ناتوان باشد.

• زمانی كه نامش را بر زبان می‌آورند، بندرت جواب ‌دهد.

• اغلب به اشیای غیرمتعارف (مثل دسته چك یا قاشق) توجه نشان دهد.

• در اوضاع و احوالی كه برایش تازگی دارد و تا‌كنون آن را تجربه نكرده است، پریشان و مضطرب شود.

• رغبتی به بازی‌های تعاملی مفرح (مثل «گرگم به هوا» یا «هفت سنگ») نشان ندهد یا از پس چنین بازی‌هایی بر نیاید.

• مِن و مِن ‌كند یا با صدایی مبهم و نامعمول سخن بگوید.

• بدن یا دست خود را به طور نامعمول حركت دهد.

• حساسیت بسیار بالایی به لمس كردن، دیدن یا شنیدن از خود نشان ‌دهد.

• توانایی چندانی در برقراری ارتباط از طریق نگاه نداشته باشد.

كودك مبتلا ممكن است برخی یا همه این رفتارها را از خود بروز دهد؛ اما تشخیص نهایی با روان‌پزشك یا متخصص مغز و اعصاب است.

تا دیر نشده كاری بكنید

مهم‌ترین كاری كه می‌توانید برای كودكی با این رفتارها انجام دهید آن است كه او را بدرستی ارزیابی كنید. در صورت بروز علائم در فرزندتان، بدون آن‌كه پیشداوری كنید، در اسرع وقت به یك روان‌پزشك یا متخصص مغز و اعصاب مراجعه كنید.

توجه داشته باشید كودكی كه نمی‌تواند رفتارهای تعاملی مانند رد و بدل كردن لبخند، برقراری ارتباط با چشم و... را نسبت به والدین خود بروز دهد، تجارب آموزشی بسیار مهمی را از دست می‌دهد و نمی‌تواند سنگ بنای رفتارهای اجتماعی پیچیده‌تر را برای زندگی آینده خود سر جایش بگذارد. به همین دلیل تشخیص بهنگام و آغاز درمان در سال‌های نخستین زندگی، هنگامی كه مغز انسان مانند یك نهال بسیار «منعطف» و شكل‌پذیر است، امری حیاتی است و بهترین فرصت را برای بهبود زبان، رفتارهای اجتماعی و میزان بهره هوشی‌اش فراهم خواهد آورد.

هرچه زودتر، بهتر

همه می‌دانند كه آموختن زبان دوم در سنین بالاتر یا در بزرگسالی بسیار سخت‌تر از خردسالی است. كودك خردسال با كوشش بسیار كمتری می‌تواند زبان دوم را بیاموزد. به همین طریق، مطالعات پژوهشی نشان داده است اقدام به درمان اوتیسم طی سال‌های نخستین زندگی می‌تواند نتایج بسیار مطلوب‌تری دربر داشته باشد.

توجه داشته باشید حتی یكی، دو سال تاخیر در آغاز درمان ممكن است از تاثیر شیوه‌های درمانی به میزان قابل توجهی بكاهد.

از انگ و برچسب «بیمار» نترسید

برنامه درمانی در سال‌های نخستین زندگی هرگز به‌این معنا نیست كه اوتیسم برای همیشه بر پیشانی فرزند دلبندتان نقش خواهد بست و او را انگشت‌نما خواهد كرد. برعكس، درمان زودهنگام بیشترین امكان را برای تغییر رفتارها و مهارت‌های كودك به بار خواهد آورد، چنان‌كه او دیگر هیچ نیازی به درمان نخواهد داشت. به این ترتیب، شما با اقدام بموقع از بروز رفتارهای ناهنجار او در بزرگسالی و ناتوانی‌هایش در زندگی اجتماعی آینده پیشگیری خواهید كرد.

درمان در كودكی راه را بر مشكلات زندگی فرد مبتلا به اوتیسم در بزرگسالی خواهد بست.

خودتان قضاوت كنید:

كودكی كه تحت درمان است بیشتر در معرض انگشت‌نما شدن قرار دارد یا فرد بزرگسالی كه رشد اجتماعی كافی نیافته باشد!؟

امیدوار باشید

خوشبختانه به‌رغم ناشناخته بودن علل ابتلا به‌اوتیسم، طیف گسترده‌ای از روش‌های درمانی در اختیار ماست كه می‌تواند علائم اوتیسم را درمان كند. در این میان، روش‌هایی كه بیش از همه مورد توصیه قرار می‌گیرند بیشتر بر پایه یك مدل رفتاری یا یك مدل رشد قرار دارند كه برای افزایش مهارت‌های آموزشی، اجتماعی و ارتباطی و نیز كاهش هرگونه رفتار منفی طراحی شده‌اند. ظاهرا روش‌های دارویی تاثیری در درمان اوتیسم ندارد و به همین دلیل وزارت دارو و غذای آمریكا (FAD) هیچ دارویی را برای درمان اوتیسم تائید نمی‌كند؛ اما گاهی اوقات برخی برنامه‌های درمان دارویی به بیماران اوتیسمی تجویز می‌شود. این داروها در اصل برای كاهش علائم اوتیسم نیستند، بلكه برای كاهش یا رفع علائم بیماری‌هایی هستند كه گاهی همراه با اوتیسم ظاهر می‌شوند كه در این زمینه می‌توان به بروز حمله‌ در بیماران مبتلا به صرع، اختلالات وسواس و اضطراب اشاره كرد.
نكته مهم دیگر این‌كه كودكان مبتلا به اوتیسم ممكن است به بیماری‌های درمان‌پذیری مانند انواع آلرژی‌ها، اختلالات گوارشی و خواب نیز دچار باشند. درمان این بیماری‌ها نمی‌تواند اوتیسم را درمان كند؛ اما می‌تواند كیفیت زندگی را برای این افراد و خانواده‌هایشان بهبود بخشد؛ بنابراین ممكن است روش‌های جانبی درمانی نیز برای غلبه بر این مشكلات از سوی متخصص در دستور كار قرار گیرد.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

جالب اینجاست که دروغگویی آسان نیست. یافته های علمی نشان داده اند دروغ گفتن 30 درصد بیشتر از راست گویی زمان می برد.

در مقایسه با بیشتر حیوانات، ما انسان ها رفتارهای داریم که برای نوع بشر و حتی خودمان مضر و مخرب است. ما دروغ می گوییم، خیانت می کنیم، روی بدن خود نقش و نگار ثبت می کنیم، مضطرب می شویم و حتی خود یا دیگران را می کشیم.

دانشمندان همیشه به دنبال کشف این هستند که چرا این موجود بسیار باهوش، کارهای کینه‌توزانه، غیراخلاقی و خطرناک انجام می دهد!

1. دروغ

هیچ کس هنوز به طور دقیق نمی داند چرا نوع بشر دروغ می گوید اما همه یافته ها ثابت کرده اند این کار بین همه انسان ها رواج دارد. گاهی این مساله به فاکتورهای عمیق روانشناسی بستگی دارد. روانشناس دانشگاه ماساچوست – روبرت فلدمن می گوید: «دروغ به خودباوری و اعتماد به نفس افراد وابسته است. هنگامی که فرد اعتماد به نفس خود را در خطر می بیند، سعی می کند تا دروغ های کوچک بگوید.»

فلدمن در تحقیقات خود در زمینه دروغگویی ثابت کرد حدود 60 درصد از افراد در مکالمات 10 دقیقه ای حداقل یک بار دروغ می گویند. جالب اینجاست که دروغگویی آسان نیست. یافته های علمی نشان داده اند دروغ گفتن 30 درصد بیشتر از راست گویی زمان می برد. همچنین ثابت شده است افراد در ایمیل های کاری خیلی بیشتر از نوشته ها و نامه های کاغذی دروغ می گویند.

خوب است بدانید حیوانات نیز حقه بازی های خاص خود را دارند. حتی به روبات های بی روح نیز آموخته شده چگونه دروغ بگویند.

2. نیاز به خشونت

خشونت چیزی است که از ابتدای تاریخ در وجود انسان بوده است. انسان به خشونت نیاز دارد و با همه وجود آن را می طلبد. باید گفت خشنونت در ژن آدم هاست و تاثیر موثری در مغز و ذهن دارد.

با نگاه به میلیون ها سال پیش مشخص می شود اجداد ما بیشتر از ما آرام و خواستار صلح بودند. با اینکه در گذشته های دور آثاری از آدمخواری هم بوده اما باز گویا بهتر از ما بوده اند. در تحقیقاتی که در سال 2008 میلادی صورت گرفت، مشخص

ثابت شده است افراد در ایمیل های کاری خیلی بیشتر از نوشته ها و نامه های کاغذی دروغ می گویند.

شده است خشونت نیز چیزی است که انسان همچون غذا به آن احساس نیاز می کند.

خشونت تقریبا در همه مهره داران وجود دارد و با وجود آن می توانند از خانواده، محل زندگی و غذاهای خود محافظت کنند. برخی از روانشناسان معتقد هستند خشونت در انسان ها نوعی حفظ بقای دگرگون شده است.

3. دزدی

دزدی ممکن است به دلیل نیاز صورت بگیرد. اما برای افرادی که دچار جنون دزدی هستند، سرقت فقط برای هیجان آن انجام می شود. این افراد برای نیاز مالی دزدی نمی کنند.

در تحقیقاتی که در سال 2009 میلادی انجام شد، برخی از شرکت کننده ها دارونما یا نالتروکسون – دارویی که برای مقابله با اعتیاد به الکل یا مخدر استفاده می شود، مصرف کرده بودند. نالتروکسون از تاثیر هورمون درونی افیون‌دار که محققان کشف کرده اند هنگام سرقت ترشح و باعث احساس لذت می شود، جلوگیری می کند. این دارو تب دزدی را در فرد می خواباند.

احتمال اینکه دزدی در ژن انسان هاست زاد است. حتی میمون ها نیز دزدی می کنند.

4. کلاهبرداری

برخی از رفتارها و گرایش های انسانی جذاب به نظر می رسند. با اینکه همه مردم اعتقاد دارند صداقت بسیار خوب است اما حدود یک نفر از 5 نفر علاقه زیادی به تقلب و مثلا پرداخت نکردن مالیات را دارد. حدود 10 درصد از مردم نیز بین خوب یا بد بودن خیانت در تردید هستند.

تحقیقات ثابت کرده اند بدترین نوع کلاهبرداری و تقلب، خیانت به همسر است. بدترین خیانت‌کارها آنهایی هستند که سعی می کنند برای توجیه وجدان خود تا حد امکان خیانتشان رو نشود و طوری رفتار می کنند که قابل توجیه باشد. خیانت میان هنرمندان و سیاست مداران بسیار رایج است.

باید بدانید مردان برای برقراری روابط نادرست خیانت می کنند و به همین دلیل این مشکل در میان مردان رایج تر از زنان است.

5. ادامه دادن عادت های بد

اگر انسان به رفتارهای بد عادت نمی کرد، شاید موارد ذکر شده در بالا تا این حد دردسرساز نمی بود. یافته های علمی ثابت کرده اند، هرچه خطرات یک عادت بدتر شناخته شده باشد، ترک آن برای فرد دشوارتر خواهد بود. این به دلیل ناآگاهی فرد نیست، بلکه انسان ها تمایل شدیدی دارند تا در زمان حال زندگی کنند و از آن لذت ببرند تا اینکه نگران آینده باشند.

یک محقق روانشناس تمایل مردم به ادامه عادت های بد را به دلایل زیر می داند:
برخی از روانشناسان معتقد هستند خشونت در انسان ها نوعی حفظ بقای دگرگون شده است.
• نافرمانی ذاتی نوع بشر
• نیاز به مقبولیت اجتماعی
• عدم توانایی در درک ذات واقعی خطر
• نگاه فردگرایانه به دنیا و توانایی در توجیه کردن عادت های ناسالم
• تمایل ژنتیکی به اعتیاد مردم اصولا دوست دارند عادت های بد خود را توجیه کنند به طور مثال، این کار هنوز به من آسیب نرسانده است. یا مادربزرگ من هم سیگاری بود و 90 سال هم عمر کرد.

6. زورگویی

تحقیقات ثابت کرده اند بیشتر از نیمی از دانش آموزان ابتدایی، زورگویی را تجربه می کنند. همچنین، آنهایی که در مدرسه قلدری می کنند، در خانه نیز برادر یا خواهر خود را اذیت می کنند. نتیجه این تحقیقات ثابت کرد زورگویی افراد از محیط خانه آغاز می شود.

زورگویی فقط مختص کودکان نیست. بلکه در تحقیقاتی در آمریکا مشخص شد حدود 30 درصد از کارمندان اداری نیز گردن کلفتی مدیر یا دیگر همکاران خود را تجربه می کنند.

زورگویی همیشه با شدت همراه است به همین دلیل کنترل آن تا حدی دشوار است. کارشناسان توصیه می کنند برای مقابله با زورگویی های محل کار، به طور منطقی، همیشگی و واضح پاسخ فرد قلدر را بدهید. دلیل زورگویی بشر برای به دست آورد توجه و قدرت است. برای بعضی افراد انجام ندادن این عادت بد به هیچ وجه آسان نیست. جالب است بدانید حتی میمون ها نیز گردن کلفتی می کنند.

7. جراحی زیبایی و خالکوبی بدن

حدود 17 درصد از مردم دوست دارند تحت جراحی های زیبایی، ظاهر خود را زیباتر کنند. آنها این کار را نوعی هنر می دانند. اما واقعیت این است که برخی افراد زیر این عمل ها می میرند. پس چرا آنها همچنان به انجام این کارها دارند؟

شاید بد نباشد بگوییم این گونه کارها از زمان های باستان میان انسان رواج داشته است. پیش از این انسان ها برای مراسم مذهبی یا قدرت نمایی تغییراتی در بدن خود ایجاد می کردند و اکنون به گرایشی برای تغییر و بیشتر برای زیبایی تبدیل شده است. مردم کمی در سراسر دنیا سعی می کنند جراحی های عجیب در بدن خود انجام دهند. به طور مثال، گردن خود را دراز می کنند، لب یا گوش های خود را بزرگ و دراز یا بدن خود را نقاشی می کنند. حتی بدترین خیانت‌کارها آنهایی هستند که سعی می کنند برای توجیه وجدان خود تا حد امکان خیانتشان رو نشود و طوری رفتار می کنند که قابل توجیه باشد. خیانت میان هنرمندان و سیاست مداران بسیار رایج است.

بسیاری از مردم معتقد هستند انسان های زیبا و باریک اندام بیشتر از دیگران نگاه ها را به خود جلب می کنند. همچنین اعتقاد دارند زیبایی باعث اعتماد به نفس بیشتر می شود. برخی از مردم می گویند این کارها به این دلیل است که در جامعه ای زندگی می کنیم که ظاهر افراد اهمیت بسیار زیادی دارد. برای همین دلایل است که متاسفانه روزانه به تعداد افرادی که سراغ جراحی های زیبایی و تاتو می روند بیشتر می شود.

8. اضطراب

اضطراب می تواند کشنده باشد و موجب بروز ناراحتی های قلبی یا حتی سرطان می شود. حتی باعث افسردگی نیز می شود که ممکن است به خودکشی ختم شود. به همین دلیل، استرس نیز به عنوان یکی از رفتارهای مخرب نوع بشر شناخته شده است. اما حقیقت این است که هنگام اضطراب نمی توان به راحتی از آن خلاص شد.

در جامعه امروز همه ما تقریبا همه جا مملو از موارد استرس‌زا است: از محیط کار گرفته تا خیابان و حتی خانه.

بیش از 600 میلیون نفر در سرتاسر جهان حدود 48 ساعت در هفته کار می کنند و فناوری های جدید همچون تلفن های همراه و اینترنت نیز باعث کمرنگ شدن مرز بین کار و وقت استراحت شده اند. به طوری که بیشتر مردم کارهای خود را به خانه نیز می آورند.

یا در خانه نیز کار می کنند. استرس در خانواده هایی که پدر و مادر هر دو شاغل هستند بیشتر است. اگر توجه کنید پدر یا مادرهای پیر کمتر از فرزندان خود استرس دارند. زیرا قبلا امکانات و شرایط کنونی وجود نداشته و در آسایش و آرامش بیشتری رشد و زندگی کرده اند.

زندگی ماشینی امروز بشر باعث شده تا او در بیماری های قرن جدید همچون استرس، افسردگی و ناامیدی غرق شود. اما برای جلوگیری از این درد، کارشناسان توصیه می کنند هفته ای سه بار ورزش کنید و خواب کافی داشته باشید.

9. غیبت کردن

انسان به تدریج یاد می گیرد در مورد دیگران قضاوت و غیبت کند و به هیچ وجه هم برایش مهم نیست این کار تا چه اندازه خطرناک و مخرب است.

یک محقق دانشگاه آکسفورد می گوید، بابون ها برای تقویت روابط اجتماعی خود، یکدیگر را تمیز می کنند. اما ما انسان ها سعی می کنیم برای تقویت روابط اجتماعی خود، شایعه پراکنی و غیبت کنیم. هر دو این رفتارها اکتسابی هستند.

غیب کردن باعث می شود تا عده ای به یکدیگر نزدیک شوند و گروهی تشکیل دهند و این کار اعتماد به نفس آنها را افزایش می دهد. هدف از غیبت، راستی و صداقت نیست. حتی حرف های بیهوده پشت دیگران می تواند ساختگی و شایعه باشد و شاید این کار برای فرد شایعه پراکن، سود و منفعت نیز داشته باشد.

وقتی دونفر پشت سر دیگری با هم حرف می زنند، احساس نزدیکی بیشتر به هم می کنند. به همین دلیل است که در جامعه های کوچک کاری یا دوستی همیشه چنددستگی وجود دارد.

به طور کلی غیبت و شایعه پراکنی برای هر دو طرف – مورد غیبت یا غیبت کننده - عواقب خوبی ندارد و می تواند موجب آسیب های جدی و مخرب بشود


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

اکثر والدین با خرسندی اهمیت دوستی در زندگی فرزندشان را تائید می کنند اما بسیاری دیگر، از اهمیتی که فرزندشان برای دوستی قائل هستند بیمناک و نگرانند.

دوستی های دوره نوجوانی به دلایل پیچیده متعددی، والدین را نگران می کند و رسانه ها بدون نشان دادن جنبه های مثبت آن به این نگرانی دامن می زنند. معمولا وقتی والدین کنار هم می نشینند، از تاثیرات منفی گروه همسالان گفتگو می کنند.

مادری می گوید: از وقتی دخترش با فلان دختر دوست شده، دیگر فرزندش در کلاس های فوق برنامه شرکت نمی کند و سطح نمراتش پائین آمده است و او هر شب با دخترش بر سر مارهای نیمه تمام، تلفن های طولانی و استفاده زیاد از اینترنت بگو مگو دارد و تنها نتیجه این بگو مگوها، عمیق تر شدن رابطه دخترش با دوست تازه اش بوده است.

مادر دیگری از این گله مند است که دوست جدید پسرش دچار بلوغ زودرس است و چشم و گوشش زیاد از حد باز است، مادری هم نگران میهمانی های است که گروه جدید دوستان فرزندش به راه می اندازند و هیچ نظارتی بر آنها وجود ندارد و...

با تصدیق همه این موارد، باید گفت که تحقیقات انجام شده، بر اهمیت وجود گروه همسالان و دوستی های نزدیک در نوجوانی و تاثیر آنها بر شکل گیری "خود" بسیار تاکید می کنند و بیان می کنند که برای بسیاری از نوجوانان ارتباط با دوستان به مثابه پل های مهمی است که مسیر آنها را به سوی رشد اجتماعی و روانی هموار می سازد. دوستان تفاهم،صراحت،اعتماد،پذیرش را بین خود جستجو می کنند.

علاوه بر آن نیازهای اجتماعی و عاطفی خود را برآورده می سازند و مشکلاتشان را با یکدیگر در میان می گذارند. آنها با تبادل دو جانبه عقاید و افکارشان برای خود اعتباری کسب می کنند که حاصل ان رشد فردیت در نوجوان، احساس متمایز بودن از دیگران و در عین حال مرتبط بودن با آنهاست. اما دقیقا زمانی که دوستی در زندگی فرزند اهمیت اساسی پیدا می کند، والدین نه فقط دیگر دوستان مدرسه ای فرزندشان را نمی شناسند، بلکه در شکل گیری این دوستی ها نیز کمتر نقش دارند. هر چند دوستی های دوره خردسالی تحت نظارت والدین بالخص مادر شکل می گیرد، اما در دوره نوجوانی شکل گیری آن از کنترل والدین خارج می شود و صحنه منازعات والدین و فرزند را فراهم می سازد.

انتخاب دوست، فرصتی برای نمایش مستقل بودن از والدین و به ویژه مادر تلقی می شود که ممکن است تحمل آن برای مادر دردناک باشد. برای بعضی از والدین، دوست یابی فرزند به معنی از دست دادن حمایت و وفاداری فرزند، و انتقال اینها به دوستان به حساب می آید که پذیرفتن آن برایشان دشوار است. بعضی دیگر نیز برای از دست دادن اقتدار خود نگرانند.

  اگر با دوستی خاصی موافق نیستید، علت مخالفت را به طور دقیق برای خود روشن کنید و با صراحت درباره آن با فرزندتان صحبت کنید. در مورد دوست مورد بحث به اطلاعات دست اول تکیه کنید نه به آنچه درباره او شنیده اید

 از آنجا که انتخاب دوست ممکن است به منازعه بین والدین و فرزند بیانجامد، شما به عنوان یک پدر و مادر باید: نیاز فرزندتان به دوستی را درک و تائید کنید: شما باید نقش مهم دوستی را در رشد فرزندتان درک کنید و از دوستی های سالم و ارزشمند

گمان نکنید که تنها یک نوع نزدیکی در زندگی فرزندتان وجود دارد: بله، تصور نکنید تنها زمانی می توانید به فرزندتان نزدیک باشید که با او رابطه ای مانند رابطه دوستانش داشته باشید.

حمایت کنید، زیرا نوجوان درس های زیادی از آن می گیرد، مانند گوش دادن و صحبت کردن دو جانبه، مسئولیت پذیری، رعایت حدود، حمایت کردن و... اگر او برنامه ها و نقشه هایش را با شما در میان گذاشت از تعهد او نسبت به دوستانش حمایت کنید و آنها را کم ارزش تر از تعهدات خودتان نسبت به دیگران قلمداد نکنید. اگر با دوستی خاصی موافق نیستید، علت مخالفت را به طور دقیق برای خود روشن کنید و با صراحت درباره آن با فرزندتان صحبت کنید.

در مورد دوست مورد بحث به اطلاعات دست اول تکیه کنید نه به آنچه درباره او شنیده اید و سعی کنید در قضاوت خود ظاهر او را ملاک قرار ندهید، چرا که ظاهر فرد ضرورتا نماینده باطن او نیست. برای تفهیم نگرانی خود از مثال های ملموس استفاده کنید تا فرزندتان منظور شما را درک کند. به او اجازه دهید تا ارزش ها و نکات جالبی را که در دوستش می بیند، بیان کند.

اگر احساس می کنید فرزندتان و دوستانش به کار نادرست یا خطرناکی دست می زنند، فورا اقدام کنید. با والدین دوستانش صحبت کنید و به یاد داشته باشید که به جای رویارویی با حقیقتی پیچیده، فرزندتان را ملامت نکنید.

احساس فقدان موقت صمیمیت خود راکنترل کنید: از این که دوستان فرزندتان را نیروهای دافعه ای درمقابل خود ببینید، خودداری کنید. اگر خود را مطرود احساس می کنید، نظر خود را با او در میان بگذارید. برای اظهار احساس فقدان و رنج خود ، او را مجبور نکنید بین شما و دوستش یکی را انتخاب کند. از دوستش بدگویی و انتقاد نکنید و نیز کاری نکنید که از مصاحبت با دوستانش احساس گناه کند. در عوض اوقاتی را پیدا کنید که بتوانید در کنار فرزندتان باشید و از آن خلاقانه استفاده کنید.

با فرزند خود درباره دوستی با صراحت و صداقت گفتگو کنید:

درباره ارزش دوستی با فرزندتان صادقانه صحبت کنید و به او خاطر نشان کنید که با یافتن دوستان جدید، دوستان قدیمی را فراموش نکند و اجازه ندهد فرد تازه وارد دوستی های ارزشمند قدیمی را خدشه دار کند. وقتی دوستی او با دیگران مشکل و رنج آور می شود از او حمایت کنید: وقتی میانه فرزندتان با دوستش به هم می خورد یا رفتارشان با یکدیگر تغییر می کند سعی کنید با او صحبت کنید. حق با شماست؛ تجربه به شما آموخته است که "این نیز بگذرد" اما فرزند شما چنین تجربه ای ندارد؛ پس رنج و ناامیدی او را نادیده نگیرید. اگر فرزندتان در دوست یابی و حفظ دوستی مشکل دارد، آن را جدی بگیرید.

بدون اظهار نگرانی و انتقاد،با او در این باره صحبت کنید تا به احساسش پی ببرید. اگر احساس می کنید تاکتیک های گروهی( دوستان) به قلدری و اذیت و آزار تبدیل شده است، با اولیای مدرسه صحبت کنید. کسب هویت اغلب با انزوا طلبی همراه می شود و تنها بودن، این احساسات را بدتر می کند. فرصت های دیگری مثل کلاس های فوق برنامه خارج از مدرسه، برای فرزندتان فراهم آورید تا با افراد دیگر آشنا شود. گمان نکنید که تنها یک نوع نزدیکی در زندگی فرزندتان وجود دارد: بله، تصور نکنید تنها زمانی می توانید به فرزندتان نزدیک باشید که با او رابطه ای مانند رابطه دوستانش داشته باشید. حقیقت این است که او به یک همراز دیگر نیاز ندارد، بلکه او به یک مادر و یک پدر نیاز دارد. راه هایی برای نزدیک شدن به فرزندتان و دوستانش پیدا کنید: و باز، گمان نکنید که او دوست دارد از شما فاصله بگیرد. پس لزومی ندارد وقتی او را با اتومبیل جایی می برید نقش راننده های کم حرف را بازی کنید. اگر حدود فرزندتان را محترم بشمارید، برای دوستی های او ارزش قائل می شوید و اجازه می دهید گاه در اتاق خود را ببندد و با دوستانش به طور خصوصی صحبت کند، به این ترتیب است که او نیز تمایل پیدا می کند که شما را به آنها نزدیک سازد. همیشه به یاد داشته باشید در عین حال که فرزندتان دوست دارد به حرف های او گوش کنید، از شنیدن نیز لذت می برد.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

پنهان کردن واقعیت‌ها از کودکان نه تنها به سلامت روحی و روانی آنها کمک نمی‌کند بلکه در آینده آنها را دچار مشکلات روحی جدی می‌کند.

سال جدید بهتری برای فرزندانمان بسازیم.

 عادات سالم در افراد از سنین ابتدایی زندگی شکل می‌گیرند، در سال جديد به فرزندانتان کمک کنید زندگی بهتری داشته باشند.

* الگوی خوبی باشید تا فرزندانتان بیاموزند از خشونت دوری کنند

کتک زدن، سرزنش کردن و تحقیر کردن به کودکان می‌آموزد که می‌توانند با دیگران چنین رفتارهایی داشته باشند و این‌گونه، مشکلات را حل کنند. هرگز برای تربیت فرزندانتان از تنبیه بدنی استفاده نکنید.

از ابتدا زمانی که فرزندتان تازه متولد شده با لحن آرام با او صحبت کنید حتی زمانی که از دستش عصبانی می‌شوید هرگز سر او داد نکشید. این کار دو اشکال عمده دارد: اول این‌که داد زدن شما برایش عادی می‌شود و در آینده برای تربیت او دچار مشکل می‌شوید. دوم این‌که می‌آموزد برای رسیدن به اهدافش باید فریاد بکشد و با دیگران دعوا کند. تردید نکنید روش‌های تربیتی که در آنها با کودکتان آرام و بدون خشونت برخورد می‌کنید تاثیر بهتری دارند.

* فرزندتان را در فضایی بدون مواد مخدر پرورش دهید

امروزه همه در فضایی زندگی می‌کنیم پر از آلودگی‌ها و مواد مضر برای سلامتی. هوای شهرها آلوده‌اند، در اطرافمان انواع و اقسام امواج مضر برای سلامتی وجود دارد و متاسفانه نمی‌توانیم خودمان را از مضرات این آلودگی‌ها حفظ کنیم.

در این میان استعمال دخانیات خطرات احتمالی برای سلامتی را چند برابر می‌کنند. برای حفظ سلامت فرزندانتان هرگز در حضور آنها سیگار نکشید.

* حتما هر روز برای فرزندانتان کتاب بخوانید

از زمانی که فرزندتان شش‌ماهه شد برای او کتاب بخوانید. این کار از اوایل زندگی اهمیت مطالعه را به او می‌آموزد و برایش به یکی از بهترین عادات تبدیل می‌شود. فرزندتان از شما می‌آموزد که مطالعه کند، با این کار آینده بهتری برایش رقم می‌زنید.

* مراقب آن‌چه کودکتان می‌بیند و می‌شنود باشید

بسیاری از والدین زمانی که از دست فرزندشان خسته می‌شوند او را مقابل تلویزیون می‌نشانند تا حداقل چند دقیقه‌ای آرامش بگیرند. اگر شما هم از این روش استفاده می‌کنید به آن‌چه که فرزندتان می‌بیند دقت کنید شاید فرزندتان بسیار کوچک باشد اما آن‌چه می‌بیند و می‌شنود از همین زمان روی او تاثیر می‌گذارد. بهتر است خودتان تصمیم بگیرید چه زمانی مسایل مختلف را به او بیاموزید.

* به او عشق بدهید

به گونه‌ای رفتار کنید که فرزندتان همواره مطمئن باشد والدینش او را تحت هر شرایطی عاشقانه دوست دارند و همیشه برای آنها مهم است. حس ارزشمندی و اعتمادبه‌نفس از ماه‌ها و سال‌های آغازین زندگی در فرد ایجاد می‌شود. زمانی‌که فرزندتان با شما صحبت می‌کند به او ارزش بدهید و به صحبت‌هایش با دقت گوش دهید، برایش وقت بگذارید. به او ثابت کنید تحت‌حمایت شما است اما مراقب باشید به گونه‌ای رفتار نکنید که بیش از حد به شما وابسته شود. در هر سن در حد توانایی‌هایش به او مسوولیت دهید و به میزان لازم او را حمایت کنید. با کودکتان همراهی کنید، با او بخندید، با او خوشحالی کنید و زمانی که ناراحت است با او ناراحت شوید. به او بفهمانید درکش می‌کنید تا به‌خاطر نیاز به یک همدم واقعی سراغ افراد ناشایست نرود. مسلما مشکلاتی که فرزند خردسال شما را ناراحت و آزرده می‌کنند برای شما چندان اهمیتی ندارند و به نظرتان کوچک و حتی خنده‌دار می‌آیند اما این مشکلات برای او بسیار بزرگ هستند.

* فرزندتان را لای پر قو بزرگ نکنید

طبیعی است که والدین برای فرزند عزیزتر از جانشان بهترین‌ها را بخواهند اما به یاد داشته باشید شاید شما بتوانید هرچه را فرزندتان می‌خواهد برایش فراهم کنید اما زمانی که او بزرگ شده و وارد اجتماع می‌شود شرایط برایش تغییر می‌کند. همکلاسی‌ها، معلمان، همکاران و دیگر افرادی که فرزندتان پس از ورود به اجتماع با آنها در ارتباط است دلیلی نمی‌بینند که مانند شما برای او ازخودگذشتگی کرده و همه‌چیز را برایش فراهم کنند چون آنها هم عزیزدردانه والدین خودشان هستند و بهترین‌ها را برای خودشان می‌خواهند نه برای فرزند شما.

* به او بیاموزید انتقادها را بپذیرد

والدین امروزی متاسفانه به‌ندرت به فرزندانشان می‌آموزند که طبیعی است اشتباه کنند و ممکن است مورد انتقاد قرار گیرند. به فرزندتان کمک کنید بیاموزد در برابر انتقادها واکنش بدی نشان ندهند و آنها را بپذیرند. به فرزندتان بیاموزید گاهی اوقات انتقاد به آنها کمک می‌کند به فردی موفق‌تر و بهتر تبدیل شوند و اگر انتقاد نادرست و نابجا بود می‌‌توانند با رعایت ادب و احترام دلایل خود را ارایه دهند.

* بیش از حد به فرزندتان کمک نکنید

به فرزندتان اجازه دهید کارهایش را خودش انجام دهد. یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات والدین که آینده فرزندان را تباه می‌کند از آغاز ورود به مدرسه شروع می‌شود.

کودکان مدارس ابتدایی تکالیف زیادی دارند تا مهارت‌های لازم در نوشتن و خواندن را بیاموزند والدین در مواجه شدن با چنین شرایطی معمولا تکالیف فرزندانشان را انجام می‌دهد چون تصور می‌کنند آنها بسیار کوچک هستند و از انجام دادن این تکالیف خسته می‌شوند.

این کار اشتباه بزرگی است، تمام کودکان هم‌سن و سال فرزند شما هم این تکالیف را انجام می‌دهند کمک‌های نابجای شما توانایی‌های ضروری برای موفقیت در زندگی را از آنها می‌گیرد چون نمی‌توانند مهارت‌های لازم برای داشتن یک زندگی موفق را کسب کنند. در آینده حتی زمانی که بزرگ و بالغ شدند نیز اعتمادبه‌نفس لازم برای انجام امور مختلف را نخواهند داشت و آن زمان است که شما را به خاطر محبت‌های امروز شما سرزنش خواهند کرد.

* کودکتان را با واقعیت‌ها آشنا کنید

پنهان کردن واقعیت‌ها از کودکان نه تنها به سلامت روحی و روانی آنها کمک نمی‌کند بلکه در آینده آنها را دچار مشکلات روحی جدی می‌کند. با توجه به سن و سال کودکتان و با درنظر گرفتن فهم و درک او از مسایل زندگی به فرزندتان بیاموزید که هر کسی در زندگی مشکلاتی دارد و زندگی سراسر خوشبختی و راحتی نیست.

مسلما کودکان در سنین کم نمی‌توانند بسیاری از مشکلات را درک کنند اما این‌که آنها را به‌طور کامل از دنیای واقعی دور نگه‌ دارید نیز به‌هیچ‌وجه صحیح نیست. به کودکتان بیاموزید هر کسی در زندگی مشکلاتی دارد و آنها همه طبیعی هستند و با مواجه شدن با مشکلات نباید ناامید شد بلکه باید بیشتر تلاش کرد تا مشکلات را با موفقیت پشت سر گذاشت.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

وقتی می‌گویید من درست می‌گویم و تو اشتباه می‌کنی

کسی که این سبک محاوره را دارد کسی است که در مکالمات خود همیشه با طرف‌مقابل خود مخالفت کرده و سعی می‌کند حرف‌های او را اصلاح کند. ممکن است این کار را به طریقی کاملاً دوستانه یا خصمانه انجام دهد اما در هر حالت نظرات خود را در چارچوبی کاملاً متضاد با نظرات شما مطرح می‌کند.

شما هم با چنین افرادی برخورد داشته‌اید؟

سوالاتی که درمورد این افراد مطرح می‌شود از این قرار است: اگر این سبک گفتگو واقعی باشد، آیا استراتژی است که این افراد بطور مداوم از آن استفاده می‌کنند؟ یا بستگی به فرد مقابلشان دارد که آنها را به استفاده از این سبک مکالمه تحریک می‌کند؟ آیا این راهی برای تاکید بر برتری خود است یا اصلاح دیگران؟ آیا این افراد متوجه این خصوصیت در خود می‌شوند؟

افرادیکه مهارت گفتگوی خوب دارند بسیار هوشمندانه مخالفت‌های خود را ابراز کرده و به طریقی سازنده و مثبت نظرات خود برای طرف‌مقابل مطرح می‌کنند

آیا الگوی رفتاری در خود مشاهده می‌کنند که با دیگران متفاوت باشد؟ آیا متوجه می‌شوند که این اخلاق چقدر می‌تواند خسته‌کننده باشد؟

خیلی اوقات این افراد به طریقی کاملاً دوستانه مخالفت‌های خود را ابراز می‌کنند. ممکن است از آن بعنوان تاکتیکی برای جلو بردن مکالمه و جذاب کردن آن استفاده کنند.

در این نوع بحث‌ها اطلاعات و بینش‌های جالبی مطرح می‌شود اما باز با اینحال برای فرد مقابل خسته‌کننده خواهد بود. در بسیاری از موارد هم فرد با این سبک مکالمه خود واقعاً طرف‌مقابل را به چالش می‌کشاند.

این سبک محاوره در بهترین حالت برای طرف‌مقابل بسیار خسته‌کننده خواهد بود و در بسیاری از موارد کاملاً آزاردهنده. حتی در مواردی که فرد این کار را بسیار دوستانه انجام می‌دهد هم حفظ خونسردی و کنترل خود برای فرد‌مقابل بسیار دشوار خواهد بود. امکان‌پذیر نیست که در مکالمات همیشه بین دو طرف توافق وجود داشته باشد اما اینکه طرفتان با هر یک کلمه شما مخالفت کند و این کار را پشت سر هم انجام دهد به نظر هیچکس جالب نخواهد بود.

افرادیکه مهارت گفتگوی خوب دارند بسیار هوشمندانه مخالفت‌های خود را ابراز کرده و به طریقی سازنده و مثبت نظرات خود برای طرف‌مقابل مطرح می‌کنند تا اینکه بخواهند تهاجمی عمل کرده و فقط به اصلاح طرف‌مقابل بپردازند.

بد نیست دفعه بعدی که با فردی با این خصوصیت برخورد کردید، از آنها سوال کنید و ببینید خودشان می‌دانند که چنین سبک گفتگویی دارند.


برچسب‌ها: ستاره

بر اساس تازه ترين آمارهاي سازمان ثبت اسناد در سال گذشته به ازاي هر ۵ ازدواج يک واقعه تلخ طلاق در کشور به ثبت رسيده است. اين آمار نشان مي دهد بسياري از زوج ها که بيشترين آن ها جوان هستند با پديده شوم طلاق دست و پنجه نرم مي کنند. پديده اي که آسيب هاي رواني و اجتماعي بي شماري در پي دارد. از هجوم آسيب هايي چون افسردگي، استرس، بي اعتمادي و بدبيني گرفته تا بسترسازي براي بسياري از بزهکاري هاي اجتماعي که در کمين افراد طلاق گرفته و حتي کودکان طلاق است.

اما چطور مي توان روزهاي پس از طلاق را با آسيب هاي کمتري سپري کرد؟!

سپيده دانايي در مطلبي به بيان راه حل هايي در اين باره پرداخته است که بخشي از آن را در ادامه مي خوانيد.

۱ - علت واقعي طلاق را بشناس!

در هيچ طلاقي يک نفر صد در صد مقصر و يک نفر کاملا بي گناه نيست. طلاق حاصل انتخابي غلط يا شيوه ارتباطي نادرست است. بنابراين دو نفر در اين ماجرا سهم دارند. اين که به عنوان يک فرد مطلقه بتوانيم سهم خودمان را در طلاق معلوم کنيم و شيوه هاي ارتباط غلط مان را بشناسيم، قدم اول را براي تغيير برداشته ايم.

تا وقتي ديگري را صد در صد مقصر مي دانيم در يک کينه هميشگي باقي مي مانيم و لزومي براي تغيير نمي بينيم. وقتي هم کاملا سهم خودمان را صد در صد مي دانيم تا آخر عمرمان فقط احساس گناه مي کنيم و اعتماد به نفس و عزت نفس مان کاهش مي يابد.کشف اين که کجاي راه را غلط رفته ايم البته چيز ساده اي نيست. يک مشاوره خانواده که در مشاوره بعد از طلاق تخصص دارد حتما در اين زمينه مي تواند کمک هاي بسيار ي ارائه دهد.

۲ - شرايط بعد از طلاق را بشناس

هر کسي بعد از طلاق شرايط خاص خود را دارد. يک خانم ممکن است به زندگي با خانواده پدري برگردد، يکي ممکن است مستقل با فرزندانش زندگي کند، مردي ممکن است زندگي مجردي در پيش گيرد. هر کدام از اين ها شرايط خاص خودش را دارد. اگر اين شرايط را نشناسيم، ممکن است هر ناکامي ريز و درشت را به طلاق ربط دهيم. اما شناخت شرايط باعث مي شود آن را مديريت کنيم و زندگي کمتر روي بدش را به ما نشان دهد.

۳ - مستقل باش

بعضي ها قبل از ازدواج هم با خودشان مشکل حل ناشده اي داشته اند که در زندگي مشترک بروز کرده و نقش مهمي در بروز طلاق هم بازي کرده است. هچنين کسي که قبل از طلاق نسبت به تنهايي، طرد ديگران يا نه شنيدن حساس باشد بعد از طلاق هم دوباره با اين مشکلات دست و پنجه نرم مي کند. کسي که هنوز به استقلال مالي (درآمد مستقل بر پايه شغل)، استقلال عاطفي (وابستگي نداشتن به خانواده چه به شکل وابستگي و چه به شکل کينه) و استقلال فکري (عقايد مستقل براي خود که انتخاب خود فرد است نه خانواده) نرسيده باشد، بعد از طلاق مشکلات بيشتري خواهد داشت. اما در صورتي که فرد از همان ابتدا استقلال داشته يا حداقل در ماه هاي ابتدايي ازدواج به اين استقلال رسيده باشد، بعد از طلاق هم با مشکلات کمتري دست و پنجه نرم مي کند.

يادتان باشد وابستگي عاطفي يا مالي يا فکري مي تواند بعد از ازدواج از والدين به همسر هم منتقل شود و کسي که همه چيزش به همسرش منوط بوده است بعد از طلاق ناگهان با يک خلاء بزرگ رو به رو مي شود. اما برعکس کسي که استقلال عاطفي و مالي و فکري دارد بعد از طلاق مي تواند گليم خودش را از آب بکشد.

۴ - حمايت مناسب بگير!

بعضي از افراد طلاق گرفته، يا حاضر نيستند هيچ حمايت فکري و عاطفي بگيرند يا به تله حمايت هاي نامناسب مي افتند. در صورتي که دوستان يا خانواده فرد اصول حاکم بر روابط زوجين را بدانند يا حداقل خودشان افراد موفق و آگاهي در اين زمينه باشند، احتمال حمايت خوب بيشتر است. البته بهترين حمايت فکري را يک روان شناس يا مشاور مي تواند ارائه دهد. اما اگر براي فرد حمايتي وجود نداشته باشد يا خودش نخواهد از ديگران حمايت بگيرد، گذشتن از دوره سوگ بعد از طلاق بسيار سخت مي شود.

از همه بدتر زماني است که ديگران حمايت هاي نامناسب مي کنند. مثلا تقصير را کاملا به گردن همسر سابق، دوست يا عضو خانواده شان مي گذارند. وقتي خود فرد طلاق گرفته را کاملا مقصر مي دانند و با جملاتي مثل «اون که زن/ مرد خوبي بود چرا طلاق گرفتين؟» يا «خوشي زده بود زير دلت» بيشتر باعث آزار روحي مي شوند تا حمايت عاطفي و فکري.

اين که فرد طلاق گرفته بداند شرايطش به گونه اي است که حتي با وجود استقلال بهتر است از يک متخصص باتجربه درباره مشکلاتش راهنمايي بگيرد و از مشکلاتش بگويد و هيجان هايش را خالي کند، عبور از روزهاي بعد از طلاق را راحت تر مي کند.

۵ - با معنا زندگي کن!

 جمله مشهوري وجود دارد که «هر کسي چرايي براي زندگي خود دارد با هر چگونه اي خواهد ساخت.» کساني که معنايي براي زندگي خود نيافته اند بعد از طلاق بيشتر از هميشه مي توانند به وادي بي معنايي بيفتند.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

وقتی در حال مطالعه ی این مقاله بوده و احساس کردید که مطالب آن در مورد شما صدق می کنند، احساس تنهایی نکنید، افراد زیادی مانند شما وجود دارند و در این میان تنها نیستید!

این روزها مدیران اجرایی در اطراف خود با چالش های بیشماری روبرو هستند. این افراد می بایست با اتکا به انتخاب های آگاهانه میان زندگی شغلی و شخصی خود تعادل ایجاد نمایند.

یکی از بزرگترین دغدغه های شاغلین در محیط کار به همین امر بستگی داشته و به راحتی می تواند سلامت جسمی و ذهنی آنها را تحت الشعاع قرار دهد.

باید توجه داشت که انبوه مشکلات عدیده ای که در پی اعتیاد به کار ایجاد می شوند نه به نوع شغل فرد مورد نظر بستگی دارند و نه به جنسیت وی. در حقیقت این مشکل می تواند برای کلیه افرادی که در شرکت ها، و سازمانهای دولتی مشغول به فعالیت هستند و یا حتی کسانی که به طور شخصی برای خود در هر حرفه ای کار می کنند، ایجاد شود. در ارزیابی های اجرایی به منظور پی ریزی استراتژی های کاربردی برای رفع این اختلال که با عنوان "آموزه های صنفی” معرفی می گردد، افراد شاغل از سراسر جهان مورد تحلیل و بررسی قرار گرفتند. به همین دلیل وقتی در حال مطالعه ی این مقاله بوده و احساس کردید که مطالب آن در مورد شما صدق می کنند، احساس تنهایی نکنید، افراد زیادی مانند شما وجود دارند و در این میان تنها نیستید!

بسیاری از مراجعین من افراد با استعداد و مدبری در حیطه شغلی خود هستند. توجه کنید که اعتیاد کاری نتیجه ی خواست فردی، بی استعدادی، نبود تحصیلات کافی، اشکالات اخلاقی و یا خانوادگی نیست. در بسیاری از نمونه ها تعداد زیادی از افرادیکه به این اختلال دچار می شوند، خودشان هم از مشکل خود بی اطلاع اند. تنها چیزی که می دانند این است که زندگی دیگر برایشان جذابیت ندارد و این امر هم به محیط کار و هم به خانه بسط پیدا می کرد.

در برخی از نمونه های دیگر هم افراد به موفقیت های بسیار زیادی می رسند، اما این موفقیت ها توانایی جلب رضایت آنها را ندارد.

کسی که به کار کردن معتاد می شود، سعی می کند هر روز سختتر از روز گذشته کار کند و به موفقیت های بیشتری برسد، چرا که نمی تواند لحظه ای استراحت کند، وقایع اطراف خود را احساس کند، و بوی موفقیت های امروز خود را استشمام نماید. این برنامه های فشرده ی کاری نشات گرفته از عوامل درونی تر نظیر احساس ناامنی و تصویر مخرب ذهنی شخصی باشد.

در بسیاری از موارد رفتارهای فرد معتاد به کار شامل تحمیل کردن کارهای زیاد به خودش است. متاسفانه این افراد درک صحیحی از شخصیت درونی خود ندارد. در برخی موارد دیده شده که با استفاده از دارو و یا الکل سعی در التیام بخشیدن آلام خود دارند و می خواهند از این طریق خودشان را کنترل کنند و تا می توانند از احساسات فاصله بگیرند.

اعتیاد کاری در مقایسه با سخت کوشی

مهم است که تفاوت میان این دو مطلب را بدانیم. برخی از افراد تیپ "A” هستند و در واقع شخصیت آنها به گونه ای است که به شدت سخت کوش می باشند. این افراد هم کار خود را به خوبی انجام می دهند و هم از اوقات فراغت خود نهایت استفاده را می برند. اما در عین حال یک مرز معین میان مسائل کاری و مسائل شخصی کشیده اند.

از سوی دیگر هیچ یک از این امور در مورد کسی که دچار اختلال کاری است صدق نمی کند. زمانیکه فرد معتاد به کار متوجه مشکل خود می شود، تصور می کند که کنترلی بر روی زندگی خود ندارد و همه چیز به شغلش بستگی دارد و نمی تواند حدود مشخصی را میان حوزه ی کاری و حیطه ی شخصی زندگی خود قائل شود. علاوه بر تعداد بیشماری از عواقب منفی که این امر در بر دارد، آنها در تمام طول عمر خود همچنان از الگوی غلط کاری پیروی می کنند و به آن ادامه می دهند. درست مانند سایر موارد اعتیاد، بی توجهی شرایط را بدتر می کند و همین امر باعث می شود که افراد مبتلا به این اختلال توانایی کمک گرفتن از دیگران را نداشته باشند.

بی توجهی مانند مانعی دید آنها را نسبت به وقایع و حقایق زندگی مسدود می کند و سبب می شود که تشخیص درستی از مسائل شخصی پیرامون خود نداشته باشند. معمولاً در حادترین حالت اختلال این افراد دچار نوعی حس خود برتر بینی می شوند که مصادر آن هم در زندگی شغلی و هم در حیطه ی شخصی نمود پیدا میکند. "کار” آنها تبدیل می شود به "شخصیت” آنها و تصور می کنند کارشان می گوید که چه کسی هستند، نه اینکه کار صرفاً فعلی باشد که انجام می دهند.

ارزیابی سندرم اعتیاد به کار

متاسفانه در وضعیت اجتماعی حال حاضر ممکن است فردی که مبتلا به اعتیاد شغلی است مورد تشویق و حمایت قرار بگیرد، چراکه کارفرمایان با زندگی خصوصی این افراد ارتباط برقرار نکرده و از مشکلات آنها آگاهی ندارند. ضرر و زیانی که این تشویق ها به بیماران وارد می کنند، زیاد بوده و غیر قابل جبران می باشد. آنها با این تشویق ها بیشتر کار می کنند، سود بیشتری به شرکت ها می رسانند، و ضررهای بیشتری را به جان می خرند و تا آنجایی که عواقب جبران ناپذیری را تجربه نکنند، دست از کار نمی کشند. اگر همکاران به یک چنین افرادی کمک کنند، آنها این توانایی را پیدا می کنند که در آینده هم در زمینه شغلی و هم شخصی خیلی مفیدتر باشند.

در دنیای تجارت امروزی که خرید شرکت و یا موسسه توسط کارمندان، ادغام شرکت ها، تصاحب عمده سهام شرکت ها، و اخراج خدمه رواج زیادی پیدا کرده، شاید دور از انتظار نباشد که ببینیم شرکت ها و ارگان ها جاهلانه افراد مبتلا به اعتیاد کاری را تشویق می نمایند.

بسیاری از شرکت های بزرگ همچنان در جهالت و بی توجهی غرق شده اند و نمی دانند که چه مشکلات بزرگی این افراد را تهدید می کند. این مشکلات می توانند از نبود دلگرمی در این افراد شروع شده و تا آزار و اذیت فردی، استرس بیش از اندازه، و سایر مشکلات شخصی مانند طلاق و در نهایت ترک کار ادامه پیدا می کند. چنین شرایطی می تواند به سرعت استرس و تنش بی شاعبه ای را در فرد ایجاد کند و باعث ایجاد هرج و مرج و آشفتگی در محیط کار او شود.

کسانیکه دچار اختلال اعتیاد به کار هستند تصور می کنند که همواره در حال راه رفتن بر روی لبه ی تیغ هستند. آموزش نحوه ایجاد تعادل در زندگی می تواند به طرز باور نکردنی دورنمای ارزشمندی از زندگی شغلی و شخصی را در اختیار این افراد قرار دهد.

سوالات کلیدی که افراد معتاد به کار می توانند بر طبق آن خود را شناسایی کنند، به شرح زیر است:

فهرست موردی سندرم اعتیاد به کار

 ۱- چند ساعت کار می کنید و چه میزان از وقت خود را با دوستان و خانواده ی صرف می کنید؟ آیا برنامه ریزی های کاری شما برای مسائل اجتماعی و خانوادگی شما مشکل ایجاد کرده است؟

۲- آیا زمانیکه نوبت به محدودیت تعیین کردن برای کار می رسد قدرت خود را از دست می دهید؟ وقتی صحبت از زودتر به خانه رفتن و صرفنظر کردن از کار به میان می آید احساس می کنید که کنترل و اختیار ندارید؟

۳- آیا نمی توانید به خوبی از "ثمره” کارهایی که انجام داده اید لذت ببرید و علیرغم تمکن مالی و افتخار شغلی از زندگی خود راضی نبوده و از آن لذت نمی برید؟

۴- آیا زیر قول هاییکه به خود، خانواده، و دوستانتان داده اید می زنید؟ و به خاطر مسائل کاری برنامه مسافرت و غیره را بر هم می زنید؟

۵- آیا در زمینه واگذار کردن کارها به دیگران وسواس پیدا کرده اید؟ نمی توانید ذهن خود را از روی مسائل شغلی منحرف کنید؟

۶- آیا الگوی کاری شما اجازه ی لذت بردن از کارهایی که قبلاً خوشحالتان می کرد، مانند: مسافرت رفتن، ماهیگیری، ورزش، موزه، و مطالعه را به شما نمی دهد؟

۷- زمانیکه در تعطیلات به سر می برید، برایتان خیلی دشوار است که از کار دل بکنید و بی اختیار با استفاده از: تلفن، لپ تاپ، و ییجر باز هم خود را درگیر مسائل کاری می کنید؟

۸- آیا سلامت خود را به دلیل ساعات متمادی کاری در خطر می بینید؟ آیا با اینکه پزشک، مشاور و یا همکارتان به شما گوشزد کرده که بهتر است کمی استراحت کنید، همچنان به خودتان فشار می آورید؟

۹- خیلی زود عصبانی می شوید و از کوره در می روید؟ آیا اطرافیان به همین دلیل تمایلی به برقراری ارتباط با شما ندارند؟ آیا احساس می کنید که عوض شده اید؟

۱۰- آیا تا کنون اتفاق افتاده که بخواهید کار زیاد را کنار بگذارید، اما نتوانسته باشید و همچنان ساعات متمادی در محیط کار خود باقی مانده باشید؟ یا شده به خودتان قول بدهید که ساعات بیشتری را در خانه بمانید، و یا به باشگاه بروید، اما موفق به انجام یک چنین کاری نشده باشید؟

اگر پاسخ شما به ۳ مورد (یا بیشتر) از سوال های فوق مثبت باشد، به احتمال زیاد دچار اختلال اعتیاد کاری هستید.

سعی نکنید خودتان به شخصه و بدون اینکه از دیگران کمک بگیرید، مشکلتان را حل کنید. نصایح یک مشاور حرفه ای در این زمینه بسیار سودمند خواهد بود.
افرادی که کوچکترین علائم این اختلال دارند با مشکلات بیشماری روبرو هستند و نمی توانند به تنهایی از عهده آن برآیند؛ اما مهمترین گام پذیرفتن مشکل و پیدا کردن اعتماد به نفس کافی برای کمک گرفتن است.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

هنگامی که یک شخص قادر به مقابله با یک منبع خاص از عوامل استرس، مانند یک تغییر عمده در زندگی، از دست دادن فردی عزیز و... نباشد معمولا، نشانه هایی از افسردگی، احساس ناامیدی و از دست دادن علاقه به کار و یا فعالیت، ظاهر می شوند.

در مقاله پیش رو به علائم,علل و شیوع این اختلال پرداخته می شود.

اختلالات سازگاری هنگامی که یک شخص قادر به مقابله با یک منبع خاص از عوامل استرس، مانند یک تغییر عمده در زندگی، از دست دادن فردی عزیز و... نباشد معمولا، نشانه هایی از افسردگی، احساس ناامیدی و از دست دادن علاقه به کار و یا فعالیت، ظاهر می شوند.

در مقاله پیش رو به علائم,علل و شیوع این اختلال پرداخته می شود.

تعریف: عبارت است از «علائم هیجانی یا رفتاری شدید بالینی که در پاسخ به عامل یا عوامل استرس زای قابل شناسایی روانی- اجتماعی» بوجود می آیند. انوع استرس هایی که می تواند موجب اختلال سازگاری شود بسته به فرد متفاوت است، اما می تواند شامل موارد زیرباشد:

• پایان دادن به رابطه یا ازدواج
• از دست دادن و یا تغییر شغل.
• مرگ یک دوست
• در حال توسعه یک بیماری جدی (از خودتان یا فرد مورد علاقه).
• در حال قربانی یک جرم
• داشتن یک تصادف
• تحت یک تغییر عمده در زندگی (مانند ازدواج، بچه دار شدن، یا بازنشستگی از کار).
• زندگی از طریق یک فاجعه، مانند آتش سوزی، سیل، طوفان یا طوفان.

علائم اختلال سازگاری چه چیزهایی هستند؟

می تواند طیف گسترده ای از علائم را داشته باشدکه ممکن است شامل:

• احساس ناامیدی
•غم
• گریه مکرر.
• اضطراب (عصبانیت).
• سردرد یا درد معده.
• تپش قلب (احساس ناخوشایند از ضرب و شتم قوی یا نامنظم قلب).
• انزوا از مردم و فعالیتهای اجتماعی.
• غیبت از محل کار یا مدرسه.
• رفتار خطرناک یا مخرب، مانند جنگ، رانندگی بی پروا، و خرابکاری.
• تغییر در اشتها یا از دست دادن اشتها، یا پرخوری.
• مشکلات خواب.
• احساس خستگی و یا بدون انرژی
• افزایش در استفاده از الکل یا مواد مخدر دیگر.
• علائم در کودکان و نوجوانان ممکن است تمایل به رفتارهایی از قبیل پرخاشگری, عدم علاقه به مدرسه.

تشخیص

ناراحتی شدید در واکنش به عامل استرس زا رخ می دهد. در این اختلالات واکنش انجام شده با عامل استرس زا تناسب نداشته و یا اختلالات آشکار در عملکرد اجتماعی یا شغلی رخ می دهند. عوامل استرس زا در محدوده تجارب عادی زندگی قرار دارند( نظیر تولد یک نوزاد، رفتن به مدرسه، ازدواج، از دست دادن شغل، طلاق، و بیماری) وعلائم معمولا در عرض سه ماه از این رویداد و به ندرت بیش از شش ماه پس از حادثه یا وضعیت آغاز خواهد شد.

• معیارهای تشخیصی DSM-IV-TR برای اختلالات سازگاری

- ایجاد علائم هیجانی یا رفتاری در پاسخ به عامل (یا عوامل) مشخص استرس زا، که ظرف مدت 3 ماه پس از بروز این عامل(یا عوامل )رخ داده باشند.

- این علائم یا رفتارها از نظر بالینی قابل ملاحظه بوده و با هر یک از حالات زیر مشخص می شوند.

- ناراحتی قابل ملاحظه، بیش از حدی که بعلت مواجهه با عامل استرس زا انتظار می رود.

- اختلال قابل ملاحظه عملکردهای اجتماعی یاشغلی(تحصیلی) - اختلال مرتبط با فشار روانی یا معیارهای سایر اختلالات محورI مطابقت نمی کند و صرفاً ناشی از تشدید یک اختلال قبلی محور I با محور III نیست.

- علائم این اختلال نمایانگر سوگواری نیستند.

- پس از ختم عامل استرس زا (یا پی آمدهای آن)، علائم اختلال بیش از 6 ماه پایدار نمی مانند.

حالتهای خاص:

حاد: در صورتی که اختلال کمتر از 6 ماه طول بکشد.

مزمن: در صورتی که اختلال 6 ماه یا بیشتر طول بکشد. اختلالات سازگاری براساس زیر گونه های آن کدگذاری می شوند که با توجه به علائم بارز آنها انتخاب می گردند. عوامل اختصاصی مولدفشار روانی را می توان در محور IV مشخص کرد. همراه با خلق افسرده همراه با اضطراب شکل مخلوط همراه با اضطراب و خلق افسرده همراه با آشفتگی سلوک شکل مخلوط همراه با آشفتگی هیجانات و سلوک شکل غیر اختصاصی

• تشخیص افتراقی

 1. اختلال فشار روانی پس از سانحه (PTSD) و اختلال فشار روانی حاد. کیفیت عامل مولد فشار روانی- اجتماعی، به تشخیص افتراقی کمک می کند. در این اختلالات ، فشار روانی خارج از حد تجارب هنجار انسانی است(نظیر جنگ، تجاوز به عنف، بلایا و فجایع عظیم، سیل، و گروگان گرفته شدن).

• همه گیر شناسی

در نوجوانان شایعتراست، ولی ممکن است در هر سنی رخ دهد. حدوداً در 2 تا 8 درصد جمعیت عمومی مشاهده می شود.

• سبب شناسی

 1. عوامل ژنتیکی.

مزاجهای پراضطراب، استعداد بیشتری برای واکنش مفرط به وقایع مولد فشار روانی و بروز اختلال سازگاری ناشی از آنها را دارند.

2. عوامل زیست شناختی

افرادی که سابقه ناتوانی با بیماری شدید طبی دارند، بیشتر در معرض ابتلا به این اختلالات هستند.

3. عوامل روانی-اجتماعی

افرادی که یکی از والدین خود را در دوران نوزادی از دست داده اند و تجارب کمی از ارتباط با مادر خود دارند، مستعدتر هستند. توانایی تحمل ناکامی در دوران بزرگسالی، با ارضاء نیازهای اولیه دوران نوزادی ارتباط دارد.

• درمان

روان درمانی (مشاوره)، رایج ترین درمان برای اختلال سازگاری محسوب شده است. درمان کمک می کند تا فرد درک کاملی از عامل استرس زا به دست آورد. همچنین به فرد کمک می کند تا مهارت های مقابله ای را بیاموزد گروه های پشتیبانی نیز می تواند با دادن اجازه به شخص برای ابراز و بحث در مورد نگرانی ها و احساساتش با افرادی که مانند خود او هستند احساس بهتری به دست بیاورد..

در برخی از موارد، دارو ممکن است برای کمک به کنترل علایم اضطراب یا مشکل خواب مورد استفاده قرار گیرد.

• آیا اختلال سازگاری قابل پیشگیری است؟

هیچ راه شناخته شده برای جلوگیری از اختلال سازگاری وجود ندارد. با این حال، خانواده و پشتیبانی اجتماعی قوی می تواند شخص را از طریق حمایت در یک وضعیت پر تنش یا رویداد کمک کند. بهترین پیشگیری از اختلال درمان به موقع است که می تواند شدت و طول مدت علائم را کاهش دهد آموزش مهارت های جدید مقابله با استرس است.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

انتقاد وسیله‌ای است برای انگیزش، آموختن، توسعه، آموزش و ایجاد روابطی قوی، تبادل اطلاعات، تاثیر گذاشتن و برانگیختن.

انتقاد، امری پیچیده، مهم و ضروری است. باید به یاد داشت که هیچ شغلی، از انتقاد معاف نیست. انتقاد در کار، وجه مشترک همه ما است که نتایج مطلوب‌تر را به همراه دارد. انتقاد وسیله‌ای است برای انگیزش، آموختن، توسعه، آموزش و ایجاد روابطی قوی، تبادل اطلاعات، تاثیر گذاشتن و برانگیختن. برای بهره‌مندی از نتایج سحرانگیز «انتقاد»، شیوه عملی آن را در بیست توصیه زیر فرا بگیرید:

۱) استقبال از انتقاد:

هر شغلی، انتقادهایی به همراه دارد. تفاوتی نمی‌کند که شما رییس‌جمهور، معلم، بانکدار و یا مامور دولتی باشید. کار شما به هر حال انتقاداتی در پی داشته و شما باید با روحیه‌ای مثبت از انتقاد استقبال کرده و از آن در جهت بهبود کار خود استفاده کنید. انتقاد تنها کلمه‌ای است که مفهوم ارزیابی را نیز در بردارد. بنابراین انتقاد یعنی انتقال نتایج ارزیابی. در قدم اول براای انتقادپذیری، عبارتی مثبت درباره انتقاد روی کارت بنویسید و آن را در جایی قرار دهید که در دید شما باشد. هر بار که شما و دیگران آن را ببینید موجب می‌شود دیدگاه مثبت شما درباره انتقاد تقویت شود. جملاتی از قبیل «انتقاد اطلاعاتی است که موجب رشد من می‌شود» یا «انتقاد مهارت‌ها و دانش مورد نیاز را به من آموزش می‌دهد.» قدم دوم، کمی ‌مشکل اما بسیار باارزش‌تر است. شما باید از دیگران بخواهید از شما انتقاد کنند. صادقانه از آنان بپرسید که به نظر آنان شما چگونه می‌توانید کارهایتان را بهتر انجام دهید.

۲) به‌طور استراتژیک انتقاد کنید:

پیش از اینکه انتقاد کنید، این سوالات را از خود بپرسید: «به‌طور دقیق چه چیز را می‌خواهم بیان کنم؟ چه چیز را می‌خواهم تغییر دهم؟ انگیزه ومحرک من برای بیان این انتقاد چیست؟ چه راه حل‌ها و اهداف خاصی را می‌توانم ارایه کنم؟ درباره موقعیت‌های غیرقابل پیش‌بینی که نیاز به عکس‌العمل‌های فوری دارد، چه باید کرد؟» پیش از انتقاد کردن از زیر دست یا همکار، این سوال استراتژیک را ازخود بپرسید: «چگونه‌ این اطلاعات را مطرح کنم که او پذیرای آنها باشد؟»

۳) بهبودگرا باشید:

دو روش برای انتقاد بهبودگرا: اول، شما نوک پیکان انتقاد را متوجه آینده کنید. به جای اینکه به کارآموز خود بگویید: «در ارایه داده‌ها عملکرد ضعیفی داشتی»، بگویید: «دفعه بعد برای نمایش اطلاعات از اورهد استفاده کن». روش دوم: پیامی ‌دهید که موجب تقویت اعتماد به نفس او شود، «اطمینان دارم که موفق می‌شوی». با این ذهنیت، کارآموز به جای اینکه از عملکرد گذشته خود دفاع کند، با تمام انرژی برای بهبود عملکرد آتی خویش تلاش می‌کند و ماهیت انتقاد به جای سرکوب‌گرا، بهبود‌گرا می‌شود.

۴ )حفظ خودباوری:

چگونه می‌توانید هنگام انتقاد از فردی، مراقب احساس خود باوری او نیز باشید؟ نخست، «از کلمات و انتقادات سرزنش‌آمیز استفاده نکنید، که بدون شک تحقیرآمیز تلقی خواهد شد و امکان کمی ‌برای درک مثبت آن باقی می‌ماند. دوم اینکه با حفظ خودباوری فرد، می‌توانید از شخصیت او دفاع کنید. به‌جای استفاده از عبارت‌های «درست/غلط/ امکان ندارد» عباراتی مانند، «شاید شما از این مطلب اطلاع نداشتید» (حتی اگر فکر می‌کنید که اطلاع داشته است)، استفاده کنید. تصور او از شما به عنوان مرجعی قابل اطمینان که نظریات وی شایسته توجه و دقت است، تغییر پیدا می‌کند. با این روش او از انتقادات بعدی با آغوشی باز استقبال می‌کند.

۵ )کلمات صحیح انتخاب کنید:

در درجه اول اطمینان حاصل کنید آنچه را می‌گویید، همان چیزی است که در ذهن دارید. در بسیاری از مواقع، تغییر جزیی کلمات، موجب تفاوت‌های بزرگی می‌شود. اگر هنگام انتقاد بگویید: «کار شما زیر استانداردهای ماست»، به‌طور قطع موجب بیدار شدن حس دفاعی او می‌شود. در حالی که اگر بگویید: «کار شما فقط کمی‌ با استانداردهای ما تفاوت دارد» این حالت را به وجود نمی‌آورد. به جای «هرگز یا همیشه»، پیشنهاد می‌شود «گاهی اوقات» استفاده شود. کلمه دیگری که نتایج مخرب در پی دارد، عبارت « باید» است. کلمه «می‌توانی» را آزمایش کنید.

۶) انتقادات خود را نقد کنید:

فقط به دلیل اینکه انتقاد، اطلاعات با ارزش را در اختیار شمار قرار می‌دهد و با استفاده از آنها می‌توانید خود و کار خویش را بهبود بخشید، نمی‌توانید هر انتقادی را که به شما وارد می‌شود به کار ببندید. از سوی دیگر، فقط چون یک انتقاد خاص، احساسات شما را خدشه‌دار ساخته است، دلیل نمی‌شود که شما به سرعت هر انتقادی را نادیده بگیرید. به هر حال اگر درباره انتقاد درست فکر کنید، انتقاد می‌تواند برای شمار بسیار مفید واقع شود.

بنابراین برای دست‌یابی به نقدی سازنده درباره انتقاد، شایسته است ویژه‌گی‌های زیر را در نظر داشت:

▪ باید به یاد داشته باشید که اهمیت انتقاد همواره ثابت نیست بلکه با توجه به نیاز شما و نیاز دیگران و محیطی که انتقاد در آن ارایه شده است، تغییر می‌کند.
▪ به یاد داشته باشید که علاقه شما نسبت به فردی، نشانه صلاحیت او برای انتقاد از کار شما و همچنین احساسات منفی شما نسبت به یک مشتری یا همکار، دلیل مناسبی برای نادیده گرفتن گفته‌های آنان تلقی نمی‌شود.
▪ پاسخ دادن به جملاتی که متأثر از جو احساسی است، فقط وضعیت را وخیم‌تر می‌کنند.

۷) مخاطب خود را در فرآیند انتقاد شرکت دهید:

شرکت دادن مخاطب در فرآیند انتقاد با ارتباط متقابل و با روشی مثبت، یک هم‌افزایی به دنبال دارد. برای مثال، ممکن است شما به جای صدور دستوراتی مبنی بر انجام دادن یا ندادن کار، با دستیار خود در حل موقعیت مورد انتقاد، همکاری کنید. با استفاده از تکنیک پیش‌بینی و به‌کار بردن جملاتی مانند «این نظر من است. البته می‌دانم که ممکن است نظر شما متفاوت باشد، خوب مساله‌ای نیست و شاید هم موافق باشید»، او را در انجام تغییرات کمک کنید.

۸ ) بدون (هیچ و اما)، شایستگی‌ها را متذکر شوید:

انتقاد یعنی ارزش‌یابی شایستگی‌ها و بی‌کفایتی. با بکار بردن کلمه «اما» در ابتدای سخن، تاثیر عبارت مثبت را از بین خواهید برد. در حالی که کلمه «اما» تاثیر منفی بر پیام پیش از خود می‌گذارد، حرف «و» تاثیر مثبت به دنبال خواهد داشت. مخاطب شما به جای اینکه فکر کند: «من شکست خورده‌ام» به خود می‌گوید: «نکات مثبت فراوانی در کار من وجود دارد و اگر برخی چیزها را هم درست کنم، عملکرد من بهتر خواهد شد». گرچه استفاده از حرف «و» به جای «اما» تغییر کوچکی به نظر می‌رسد ولی تاثیرات آن در درازمدت، پر قدرت است.

۹ ) به آنها بگویید که چه چیز می‌خواهید:

با ارایه انتقادی روشن، می‌توانید مخاطب خود را در اصلاح رفتار و شیوه عملکرد کمک کنید. این توصیه می‌تواند برای مخاطب، پیام مشخص و روشنی داشته باشد: «اگر لغو جلساتت را به دقایقی قبل از شروع جلسه موکول نکنی و سهم خود را در کار به موقع انجام دهی و درباره تلاش دیگران مثبت‌تر قضاوت کنی، می‌توانی روابط خود را با همکارانت بهبود بخشی»

۱۰) وقت‌شناس باشید:

چه زمانی برای انتقاد مناسب‌تر است؟ آیا بهتر است در خلوت انتقاد کنیم یا در جمع؟ چه‌قدر باید منتظر بمانید تا زمان انتقاد فرا رسد؟ هیچ‌گاه با عصبانیت از کسی انتقاد نکنید زیرا ممکن است انتقاد شما تحت‌تاثیر احساسات‌تان قرار گیرد. وقتی احساس شود پشت انتقاد مطرح شده محرک‌های احساسی و عصبانیت شدید وجود دارد، از درجه اعتبار ساقط شده و تاثیر خود را از دست می‌دهد. هیچ‌گاه افرادی را که عصبانی هستند مورد انتقاد قرار ندهید. عصبانیت سبب تغییرات فیزیولوژیکی در مغز شده و در نتیجه از عقیده خود سرسختانه دفاع می‌کند. از خود بپرسید: «آیا حالا مناسب‌ترین زمان برای انتقاد است؟ آیا ضروری است که الان انتقاد کنم؟ آیا او شرایط روحی مناسبی دارد؟» پاسخ این پرسش‌ها به شما کمک می‌کند تا وقت‌شناس شوید.

۱۱) از سوالات سقراطی استفاده کنید:

برای تشویق مخاطب به منظور یافتن جواب، از روش پرسیدن سوال استفاده می‌شود. هنگامی‌که افراد راه‌حل‌ها را خودشان پیدا می‌کنند، اعتماد به نفس آنها تقویت شده و احساس شایستگی و قدرت می‌کنند. حُسن دیگر آن این است که چون مخاطب، راه‌حل خود را اجرا می‌کند احتمال اینکه اقدامات مورد نیاز بعدی را نیز دنبال کند، افزایش می‌یابد.

۱۲) وقتی کلمات کارساز نیستند:

وقتی رفتار مورد انتقاد حتی با وجود انتقادهای دایم تکرار می‌شود، به جای آنکه چیزی بگویید، کاری انجام دهید:

▪ مشخص کردن انتقادهایی که به طور دایم بیان کرده‌اید.
▪ رفتاری را در پیش بگیرید که مخاطب را مجبور به تغییر کند.
▪ در اقدامات‌تان، استمرار داشته باشید.
▪ اگر مشکل همچنان حل نشده باقی ماند، رفتار دیگری را به کار گیرید.

۱۳) از انتقادهای خود بهره ببرید:

از انتقادات شتاب‌زده دوری کنید. از تجربیات گذشته به عنوان پایه و معیار استفاده کنید. اگر توقع دارید که فروشندگان شما میزان فروش را در سال آینده ۳۰ درصد افزایش دهند، ولی تجربیات گذشته نشان می‌دهد که بهترین میزان افزایش فروش ۲۰ درصد بوده است بنابراین شما انتقاد خود را بر اساس یک توقع غیر معقول بنا کرده‌اید.

۱۴) تصدیق کنید که انتقاد، امری ذهنی است:

اگر شخصی در جواب انتقاد شما گفت «این عقیده شما است»، لطفا به نظر او احترام بگذارید. حتی اگر بر واقعیتی عینی استوار باشد، این ارزیابی ذهنی شماست که مسوول قضاوت درباره اهمیت یک روش یا رفتار خاص است. به‌طور مثال، «کار تو باید بهتر انجام شود» یا «تو به آن خوبی که باید باشی نیستی» و... تمام این انتقادها به عنوان واقعیت مطرح شده است، در حالی که آنها تنها قضاوت شما هستند. ممکن است دیگران درباره همان موضوعات، قضاوت‌های دیگری داشته باشند.

۱۵) در انتقادهای خود انگیزه‌ای قراردهید:

اگر در مخاطبان شما پس از انتقاد، تمایل به بهبود در کار دیده شود و ادامه یابد، احتمالا انگیزه کاملا مناسبی در بطن انتقاد شما وجود داشته است که مخاطب به جای احساس اجبار، احساس تمایل نشان می‌دهد.

۱۶) از دنیای مخاطبان خود استفاده کنید:

استعاره به شما اجازه می‌دهد از مسیری وارد دنیای مخاطب شوید که برای او معنی‌دار باشد. اگر مخاطب شما به ورزش علاقه دارد، از استعاره‌ای ورزشی استفاده کنید.

۱۷) پیگیر باشید، پیگیر باشید، پیگیر باشید:

مهم‌ترین فایده پیگیری این است که مخاطب می‌فهمد که شما واقعا قصد دارید به او کمک کنید. او اطمینان می‌یابد هر انتقادی تلاش دو طرفه برای بهبود بوده و چشم انتظار انتقادات بعدی شما خواهد بود. به محض آنکه متوجه پیشرفتی شدید، به‌طور مستقیم با فرد صحبت کنید. قدردانی شما مانند محرکی مثبت عمل کرده و مخاطب را قادر می‌سازد که بهتر از پیش عمل کند.

۱۸) معیارهای خود را برای انتقاد بشناسید:

انتقاد بیانگر منطق شما در ارزیابی است. مواردی که از نظر شما اهمیت داشته، معیارها و استانداردهای شما را مشخص می‌کنند. گاهی اوقات بهتر است معیارهای خود را نشان دهید. برای مثال، ویراستاری مجبور بود برای اینکه هر بار با نویسنده‌ای جدید کار کند، نسخه‌ای از کتابی را که از دیدگاه خویش بیانگر شیوه درست نگارش کتاب مدیریت بود، برای او ارسال و معیارش را به مخاطب خود نشان داده و نویسنده را از روش، سبک و سیاق خود آگاه ساخت.

 ۱۹) به خودتان گوش دهید:

در مورد آنچه به خود می‌گویید، نظارت کرده و ببیند آیا کمک‌کننده هستند یا آسیب زننده. هر روز به مدت پنج دقیقه با آرامش نشسته و به گفتگوی درونی که در آن لحظه در ذهن شما جاری است، گوش فرا دهید. این تمرین را به مدت یک هفته ادامه دهید. در موقعیت‌های بسیاری، هنگام ورزش و جلسات اداری، روی افکار درونی و شنیدن گفتگوی درونی خود تمرکز کنید. اگر شنیدید که به خود می‌گویید: «او می‌خواهد مرا سرزنش کند»، اثر آن را با این جمله، خنثی کنید: «واقعا از کجا می‌دانم؟ شاید او فقط می‌خواهد به من بگوید چگونه کارم را بهتر انجام دهم». یک روش خوب برای تمرین: مسایل را برای خودت تشریح کن، به آنچه می‌گوید گوش کن، می‌توانم از این وضعیت چیزهایی یاد بگیریم، یک نفس عمیق بکش و به عقب تکیه بزن.

۲۰) خونسرد، آرام و متمرکز باشید:

اگر برانگیختگی شما کنترل شده نباشد، چالاکی ذهنی خود را از دست می‌دهید. اگر مخاطب باشید، نسبت به انتقاد، قفل و اگر منتقد باشید، نسبت به دیدگاه‌های خود، سر سخت شده و فکر می‌کنید حق با شماست.

اولین راه: اگر انتقاد کننده هستید، عصبانی‌تر و مضطرب‌تر از آن هستید که انتقاد کنید. نفس عمیق بکشید تا خونسردی خود را حفظ کنید. دومین روش، تمرینات آرام بخش است. تمرینی آرام بخش انتخاب کنید و آن را به مدت ۱۰ روز تمرین کنید.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

بی تردید خشم و عصبانیت زمینه ساز ایجاد حس تنهایی و در نتیجه افسردگی و مختل شدن نظام زندگی خصوصا زندگی زناشویی است. افرادی كه جنبه خودكنترلی آنها تا حدودی كم است می بایست مسئولیت این جبهه گیری ها را بر عهده گرفته و....

پرخاشگری از هدف آسیب رساندن سرچشمه می‌گیرد. بر اساس تعریف عملیاتی ارائه شده، پرخاشگری تمایل یه شرکت در اعمال آسیب‌زای فیزیکی و روان شناختی برای کنترل اعمال دیگران است.

در ایران یکی از عمده ترین علت‌های مرگ و میر جوانان پرخاشگری آن‌ها به یکدیگر است. نگاهی کوتاه به اطراف نشان خواهد داد که همان‌گونه که الیوت ارونسون گفته است عصر ما عصر پرخاشگری است.

علل و عوامل پرخاشگری
عوامل خانوادگی پرخاشگری
خانواده می‌تواند از جهات مختلف موجب بروز یا تشدید پرخاشگری شود که مهمترین این عوامل عبارتند از:
-نحوه برخورد والدین با نیازهای کودک
- وجود الگوهای نامناسب
- تاثیر رفتار پرخاشگرایانه
- تنبیه والدین و مربیان

عوامل محیطی

عواملی که در پیرامون انسان هستند می توانند در بروز یا تشدید پرخاشگری یا تعدیل آن اثر گذار باشد که برخی از اینگونه عوامل عبارتند از:

زندگی در ارتفاع خیلی بلند تغذیه ناقص الگوهای اجتماعی رسانه های گروهی و بازیهای ویدیوئی و زندگی در محیط های شلوغ پرازدحام و پر سر و صدا.'

با این مقدمه احتمالا متوجه شده اید که بی تردید خشم و عصبانیت زمینه ساز ایجاد حس تنهایی و در نتیجه افسردگی و مختل شدن نظام زندگی خصوصا زندگی زناشویی است.

افرادی كه جنبه خودكنترلی آنها تا حدودی كم است می بایست مسئولیت این جبهه گیری ها را بر عهده گرفته و برای درمان خود از انجام توصیه های مشاورین امر غفلت نورزند چرا که ادامه دار شدن این پرخاشگری در کانون خانواده خصوصا در قبال همسر می تواند موجبات تزلزل نظام خانواده را ایجاد کند.

لذا در ادامه به خانمهایی که دارای همسر عصبانی و پرخاشگر هستند این توصیه ها را ارایه می دهیم:

* ابتدا باید مطمئن شوید كه مشكل ساز اصلی خودتان نیستید.

باید یقین كنید كه اشتباه نمی كنید. سپس می توانید مطمئن باشید كه طغیان شوهر پرخاشگر، ریشه در مشكلات خودش دارد و رفتار شما سبب پرخاشگری وی نیست.

* اگر مطمئن شوید كه بددهنی شریك زندگیتان ریشه

در زندگی سخت گذشته ی او دارد و یا به مسایل ژنتیكی و وراثتی مربوط است، آرامش بیشتری خواهید یافت و آگاهی شما به اینكه عامل به وجود آمدن پرخاشگری همسرتان نبوده اید، سبب آرامش شما خواهد شد.

* آگاهی دقیق از میزان و زمان بددهنی همسرتان، به شما كمك می كند از تهاجم او آسیب كمتری ببینید.

* فردى كه از همسرش توجه، عاطفه و محبت مى خواهد باید توجه داشته باشد كه دیگرى نیز این حق را دارد كه چنین انتظارى داشته باشد.

از سوى دیگر، درك نیازهاى واقعى و طبیعى همسر به دور از اینكه به آن اعتقاد داشته باش یا نه، برآورده كردن آن موجب رضایت از زندگى مى شود و بى توجهى به آن خودخواهى است.

* با قاطعیتی آمیخته با احترام، از او بخواهید عادت خویش در به كار بردن زور و قدرت مردانه را ترك كند، لازم است به او بگویید تا خواسته های شما را دقیقا ندانم نمی توانم كاری برای شما بكنم. میگناir.خوب است تا در این مورد وارد مذاكره شویم و با مصالحه پیش ببریم. لذا وقتی كه احساس پرخاشگری دارد بایستی به خودش زمان بدهد، قدم بزند تا بتواند ناراحتی حقیقی و گله هایی را كه با شما دارد؛ از عصبانیت ناشی از مشكلاتی مانند مسائل مربوط به كارش را تشخیص داده و با هم قاطی نكند. آنگاه گفتگو را از سر بگیرد.

حتی امكان دارد بخواهد به اتاقی دیگر برود و به بالش ضربه بزند.(اطاقش را خالی كند) تازمانی كه از رفتار خود پشیمان شود و بتواند ناراحتی های بیرون از منزل را درمان كند. به او اجازه بدهید بداند علی رغم اینكه از او حمایت می كنید تا خودش را از شر خشم كهنه پاكسازی كند، نباید آن را به شما منتقل كند.

* همسر پرخاشگر شما، نیاز دارد از كمكهای تخصصی بهره مند شود تا خشم خود را بشناسد و درمان كند. شوهر شما وقتی با شما قهر می كند و یا احتمالا الفاظ ركیك به كار می برد به احتمال زیاد از خودش متنفر می شود، اما چون راه و روش دیگری نمی شناسد و نمی داند چطور باید عمل كند این گونه عمل می كند. شما می توانید به متخصص خبره ای مراجعه كنید تا همسرتان مدیریت خشم را فرا بگیرد و منشا اولیه عصبانیت او پیدا شود.

* ضمن اینكه در مقابل شوهر خود كه وجودش در زندگی شما مهم و مۆثر است، باید از موضع خود حمایت كنید برای تغییر اوضاع نیز باید طوری عمل كنید و قدم پیش بگذارید كه پایه های اصلی زندگی تان استحكام خود را از دست ندهد. یكی از این راه ها، جلب حمایت اطرافیان است.

می توانید برای تسكین احساسات برانگیخته ی خود:
-به دوستان دیگرتان توجه بیشتری كنید.
-برای انجام امور روزمره وقت بیشتری صرف كنید.
-در فعالیت اجتماعی شركت كنید و بدین ترتیب برای به دست آوردن فرصت های طلایی و چگونگی بهبود بخشیدن به روابط خود با دیگران تلاش كنید.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

فرقي نمي‌كندكه دانش‌آموز باشي يا دانشجو، ابتدايي باشي يا دانشجوي مقطع دكترا، درسخوان باشي يا نه، در هر صورت وقتي اسم امتحان و آزمون و اعلام نتايج مي‌آيد استرس است كه تمام وجود ما را فرا مي‌گيرد. به خصوص حالا كه فصل امتحانات زودتر از هميشه فرا رسيده اين استرس و نگراني در بين بسياري از بچه‌ها نمايان شده، هر چقدر هم از مضرات استرس بگويند فايده ندارد و گويا امتحان و استرس آن با هم عجين شده‌اند. اما آيا تا به حال شده با خودمان فكر كنيم كه اين استرس تا چه اندازه به افراد آسيب مي‌زند و چكار كنيم كه از اضطراب و استرس امتحان كاسته شود.

به گفته كارشناسان، اضطراب امتحان نوعي اشتغال ذهني است كه خود كم‌انگاري و ترديد در مورد توانايي‌هاي فرد را به همراه دارد. استرس و اضطراب در افراد معمولاً با علايمي همچون اضطراب، عصبي شدن، آرام و قرار نداشتن، احساس خستگي، سرگيجه، افزايش ضربان قلب، بي‌حالي، تنگي نفس، تعريق، لرزش، بيخوابي، دلهره، دلشوره، بي‌اشتهايي و سردرد ديده مي‌شود. اما استرس چه آسيب‌هايي به فرد مي‌زند، استرس مي‌تواند به قلب آسيب برساند و حتي گرفتگي شريان‌هاي قلبي را تشديد مي‌كند.

افزايش استرس حتي مي‌تواند افت حافظه را با بالا رفتن سن تشديد كند. اما حال براي كاهش استرس در امتحانات چه مي‌توان كرد؟ بارها كارشناسان مختلف بر تهيه جدول زمان‌بندي براي روز قبل از امتحان تاكيد كرده‌اند اما كمتر دانش‌آموز و دانشجويي بوده كه اين مسأله را جدي بگيرد.

در ساعت معين درس بخوانيد، چند ساعت متوالي درس خواندن خسته‌كننده است و سبب كاهش يادگيري مي‌شود، بعد از پايان هر ساعت به مدت 5 تا 10 دقيقه استراحت كنيد.

در برنامه‌ريزي براي درس خواندن در روز قبل از امتحان بايد فاصله‌هاي زماني خاصي براي استراحت كردن در نظر گرفته شود. البته بهتر است فاصله اين استراحت براساس سختي يا آساني مطلب مورد مطالعه تنظيم شود.

يكي ديگر از مواردي كه بر كاهش استرس تاثير دارد، تغذيه سالم است. بهتر است دور قهوه، چاي و نوشابه‌هاي گازدار خط بكشيد.

كافئين موجود در اين نوشيدني‌ها شما را بيدار نگه مي‌دارد. ولي قدرت به خاطر آوردن مطالب را از شما مي‌گيرد. در عوض مصرف ميوه و سبزيجات تازه ذهن را فعال نگه مي‌دارد.

همين مسأله باعث يادگيري بهتر و كاهش اضطراب مي‌شود. خواب كامل نيز در اين موارد موثر است. مهم نيست كه چه ساعتي مي‌خوابيد يا بيدار مي‌شويد مهم اين است كه وقتي مي‌خواهيد مطالب درسي را دوره كنيد كاملاً هوشيار باشيد و تمركز كافي داشته باشيد. مثبت‌انديش باشيد و وقت خود را با افرادي بگذرانيد كه به شما روحيه مي‌دهند.

قبل از دوره كردن هر مطلب نفس عميق بكشيد و سعي كنيد ذهن خود را از هر فكر ديگري پاك كنيد.

هر چند استرس به ميزان جزيي قادر است افراد را به جلو هل بدهد و باعث پيشرفت و ترقي‌شان باشد، اما اضطراب مزمن از مخرب‌ترين احساسات بشري است كه تمام توانايي و قدرت آدمي را هدف مي‌گيرد و حتي روي قدرت سيستم ايمني بدن هم تاثير منفي دارد. اما بايد بدانيم اين مشكل نيز قابل حل است


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A
دختر خانم های شاغل همیشه دغدغه انجام امور مهمی مثل فعالیت های منزل و یا تحصیل پس از ازدواج را دارند و مدام با خود می گویند كه آیا می توانند پس از ازدواج از پس این همه كار برآیند؟ با خستگی بیش از حد و خمودگی و افسردگی چه خواهند كرد؟ و...

همه این افكار و دغدغه ها باعث ترس بیش از حد از ازدواج و در نتیجه فرار از آن در بسیاری از دختران شاغل می گردد درحالیكه این افراد می توانند با مدیریت امور و توجه به برخی نكات حساس از این مشكلات و معضلات اجتناب نمایند.

1.نحوه نگرش فرد مقابل به زن و وظایف او

معمولا افراد متناسب با نوع فرهنگ خانوادگی شان نسبت به زن و وظایف وی در خانه و خارج آن نگرش های متفاوتی دارند. برخی كار خانه و مسئولیت های سخت آن را جز لاینفك وظایف زنان می دانند و برخی دیگر نه تنها قائل به این حرف نیستند بلكه انجام امور منزل را لطف زنان به همسران و فرزندانشان می دانند.

یقینا زندگی زن شاغل با گروه اول بسیار سخت و طاقت فرسا و گاه غیرممكن می باشد. اما توجه زنان به نحوه نگرش فرد مقابل به این امر در جریان خواستگاری و آشنایی طرفین بسیار راهگشا بوده و از برخی مشكلات جلوگیری می نماید.

2.درك متقابل زن و مرد از یكدیگر

یكی از مهمترین اصول زندگی مشترك درك متقابلی است كه زن و مرد باید از یكدیگر داشته باشند. همین امر باعث میشود تا طرفین شرایط و وضعیت یكدیگر را به خوبی درك كرده و با توجه به آنها از فرد مقابل توقع داشته باشد، كاستی هایش را ببخشند و قدردان الطافش باشد.

3.همكاری و هماهنگی در انجام مسئولیتها

اگر زن و مرد یكدیگر را به خوبی درك كنند قادر خواهند بود بسیاری از سختی ها و مشكلات زندگی را پشت سر بگذارند. همین درك متقابل باعث می شود مردی كه شرایط همسر شاغلش و دغدغه های بی نهایت او را می بیند خود را مكلف به تقسیم امور منزل و انجام برخی از كارها به جهت رفع نیازهای خانواده و كم شدن بار مسئولیت همسرش می نماید.

در واقع تقسیم وظایف و امور منزل میان زن و مرد هم سنگینی وظایف را از دوش یك نفر كم می كند،‌ هم به قول معروف زندگی لنگ نمی ماند و بر وفق مراد پیش می رود و هم زن قادر خواهد بود به فعالیت های مورد علاقه خود چون كار در خارج از منزل،‌ تحصیل و ... بپردازد.

فراموش نكنید كه به دوش كشیدن كل مسئولیتهای زندگی و كار خارج از خانه نه تنها قهرمان بودن شما را نشان نمی دهد بلكه باعث تحلیل بیش از حد روحی، ‌روانی و جسمی شما شده و زیبایی های زندگی مشترك را از شما دریغ می دارد

درگوشی با خانم های مجرد شاغل

 - از آنجایی كه روحیه خانم ها بسیار حساس و آسیب پذیر است، سعی كنید در كاری متناسب با روحیه و شخصیتتان مشغول به فعالیت شوید. كارهای سخت و طاقت فرسا تنها باعث تحلیل روحی و روانی شما می گردد.

- در دوران آشنایی حتما به دیدگاه فرد مقابل درباره انجام وظایف منزل و تربیت فرزندان توجه نمایید و در این زمینه او را ارزیابی نمایید.

- در صورت رسیدن به تفاهم در تقسیم امور منزل خود را جهت اشتباه كردن همسرتان در آینده آماده نمایید. توجه داشته باشید كه او شاید برای اولین بار امور منزل را انجام می دهد و یقینا مانند شما نكته بین و حساس نخواهد بود. به همین دلیل خود را آماده اشتباهات و كوتاهی های او در انجام امور منزل نموده تا ناراحت و عصبانی نشوید و راهنمایی اش كنید.

- فراموش نكنید كه به دوش كشیدن كل مسئولیتهای زندگی و كار خارج از خانه نه تنها قهرمان بودن شما را نشان نمی دهد بلكه باعث تحلیل بیش از حد روحی، ‌روانی و جسمی شما شده و زیبایی های زندگی مشترك را از شما دریغ می دارد.

برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

اگر به دنبال خوشبختي مي‌گرديد، بايد بدانيد كه اين اشتباهات خوشبختي شما را مي‌كشند.
اين اشتباهات خوشبختي شما را مي‌كشند!

بزرگ‌ترين مانع خوشبختي شما چيست؟
شايد خودتان، تعجب كرديد؟! در بسياري از مواقع ما خوشبخت نيستيم زيرا راه‌هاي خوشبختي در دسترس‌مان را نمي‌شناسيم و به جاي آنكه به استقبال خوشبختي برويم، راه ورود آن به زندگي‌مان را سد مي‌كنيم.

اگر به دنبال خوشبختي مي‌گرديد، بايد بدانيد كه اين اشتباهات خوشبختي شما را مي‌كشند. دكتر فيل مك‌گرا از مشهورترين روانشناسان جهان است كه برنامه تلويزيوني هفتگي‌اش صدها ميليون تماشاگر دارد. در آستانه شروع سال 2013 او در مطلبي در شماره ويژه مجله اپرا وينفري، متذكر شد كه خوشبختي چيزي دست‌نيافتني نيست.

به نظر دكتر فيل تنها با اجتناب از 10 اشتباه مي‌توان خوشبختي پايدار را در زندگي به دست آورد.

1. امروز مهم است يا فردا؟
زندگي كردن در ترس


خيلي از انسان‌ها در هراس از فردا زندگي مي‌كنند. سايه ترس روي زندگي آنها گسترده شده و مدام از اين مي‌ترسند كه فردا چه خواهد شد. اما يك لحظه منطقي فكر كنيد، شما كه نمي‌توانيد فردا را كنترل كنيد، اما چيزي كه مي‌توانيد آن را كنترل كنيد زندگي خودتان، در همين لحظه است. ترس‌تان در مورد آينده را كنار بگذاريد و ياد بگيريد همين لحظه را دوست داشته باشيد و از آن لذت ببريد.
آنچه بايد بدانيد اين است: اين لحظه‌اي كه در آن هستيد ديگر تكرار نمي‌شود، پس قدر آن را بدانيد.

2. همين حالا شكر كنيد
شکر گزار نبودن


هرروزي را كه مي‌گذرانيد بايد همراه با شكرگزاري باشد. قطعا اگر فكر مي‌كنيد كه دليلي براي شكرگزاري نيست به اين فكر كنيد كه زنده هستيد و مي‌توانيد هركاري كه مي‌خواهيد با زندگي‌تان انجام دهيد.

به اين فكر كنيد كه حتما در زندگي شما نكات زيادي هستند كه بايد براي آنها خوشحال باشيد. كافي است كاغذي برداريد و هرچيزي را که فكر مي‌كنيد در زندگي‌تان ارزش دارد بنويسيد، آن وقت مي‌بينيد كه بايد شكرگزار باشيد.

3. خوشبختي يعني خوب خوابيدن
دیر خوابیدن


كافي است چندروز خوب نخوابيد تا فكر كنيد كل جهان به هم ريخته است و هيچ‌چيز خوب نيست و هيچ اميدي به آينده وجود ندارد. كم‌خوابي تمركز شما را مي‌گيرد و سرعت عمل فكري‌تان را كاهش مي‌دهد. همه اينها باعث مي‌شود دنيا پيش چشم‌تان تيره و تار شود. براي فرار از اين حالت چه مي‌كنيد؟ به قهوه پناه مي‌بريد؟ كافئين قهوه باعث مي‌شود كه احساس اضطراب و ترس سراغ‌تان بيايد و اوضاع بدتر از اين شود.

4. به چه پناه مي‌بريد؟
پناه بردن به راه‌هاي نامناسب


وقتي احساس خوشبختي نمي‌كنيد چه مي‌كنيد؟ به سيگار پناه مي‌بريد؟ يا ممكن است سراغ موارد نامناسب ديگر مثل موادمخدر برويد؟ اين كارها مي‌تواند وضعيت را از آنچه هست هم بدتر كند. بايد بدانيد كه آنچه به آن پناه برده‌ايد درست و سالم است يا نه، مثلا پناه بردن به غذاها هم در زماني كه احساس خوشبختي نمي‌كنيد، يك اشتباه است.

5. شما قاضي هستيد يا وكيل مدافع؟
قضاوت كردن در مورد ديگران


سعي كنيد كه اطرافيان‌تان را درك كنيد و بفهميد نه اينكه در مورد آنها قضاوت كنيد. شايد اين كار سخت‌ترين كار باشد اما زندگي شما را ساده مي‌كند. همدل و دلسوز ديگران باشيد و آنها را دوست داشته باشيد تا زندگي خوشحالي داشته باشيد. با اين شيوه‌ مي‌توانيد خوشبختي پايدار را به زندگي‌تان وارد كنيد.میگناirهمدلي و همراهي كليد ارتباط است و با ارتباط است كه شما از تنهايي خارج مي‌شويد و مي‌توانيد همراهي و همدلي ديگران را داشته باشيد و هرگز تنها نمانيد.

6. كدام نيمه مهم است؟
شكايت كردن


فكر مي‌كنيد كسي وجود دارد كه از يك فرد غرغرو و هميشه شاكي خوشش بيايد؟ اگر خودتان آن آدم هميشه شاكي و بداخلاق و عصباني باشيد چه؟ شايد شما هميشه اين احساس را داريد كه آدمي منطقي هستيد و هميشه براساس واقعيات قضاوت مي‌كنيد، اما اگر همه به شما مي‌گويند «بدبين» بد نيست كه در ديدگاه‌هاي خودتان تجديدنظر كنيد و به جاي ديدن نيمه خالي ليوان، هميشه نيمه پر ليوان را ببينيد. با خوش‌بيني زندگي زيباتر مي‌شود و احساس خوشبختي به زندگي شما وارد مي‌شود.

7. از خودتان بدتان مي‌آيد؟
اول خودت، بعد ديگران


پژوهش‌ها مي‌گويند كه حدود 15درصد از زنان از وضعيت جسمي و شكل ظاهري خود راضي نيستند. اين بسيار ناراحت‌كننده است. شما بايد افكار منفي را از زندگي‌تان بيرون كنيد و بهتر است اين كار را اول از خودتان شروع كنيد؛ نه اينكه خودشيفته و بيش از حد مغرور شويد، اما آنچه را كه هستيد، بپذيريد. زماني كه خودمان را دوست نداشته باشيم، نمي‌توانيم ديگران را دوست بداريم. از همين حالا شروع كنيد، در آينه خودتان را نگاه كرده و حس پذيرش خودتان و علاقه به خودتان را لمس كنيد.

8. استثنائا اين‌بار ايده‌آل نباشيد
فكر كردن دائمي به ايده‌آل‌ها


هميشه مي‌خواهيد بهتر و بهترين باشيد؟ مي‌خواهيد بي‌عيب و نقص باشيد؟ خب بهترين و كامل‌ بودن تقريبا غيرممكن است بايد بدانيد كه اگر تمام تلاش‌تان را مي‌كنيد كه موفق باشيد، همين يعني اينكه شما «عالي» هستيد. دراين صورت بايد از آنچه هستيد و آنچه انجام داده‌ايد، راضي باشيد.

زندگي كوتاه است و اگر اين موضوع را درنظر نگيريد، همين زمان كوتاه را هم از دست خواهيد داد. بهترين كار اين است كه از تك‌تك دقايق عمرتان لذت ببريد.

9. مرده؟ زنده‌اش كنيد
تقصیر ها را به گردن زمان انداختن


«وقت ندارم»، «نمي‌توانم به كارهايم برسم»، «به هيچ كاري نمي‌رسم» اينها جملات و شكايات شايعي هستند اما نبايد تقصيراتي را كه متوجه خودتان است به گردن نداشتن زمان بيندازيد.

اگر دوست داريد كاري را انجام دهيد يا اگر كار مهمي داريد كه حتما بايد انجام شود بايد زمانش را پيدا كنيد، هرقدر هم كه سرتان شلوغ باشد قطعا زمان‌هايي وجود دارد كه مي‌توانيد از آنها استفاده كرده و آنها را از حالت مرده خارج كنيد. قدرت برنامه‌ريزي و حذف چيزهاي غيرضروري شما را موفق خواهد كرد؛ شك نكنيد.

10. موج‌سواري كنيد
عدم تمايل به تغيير و عدم پذيرش تغييرات پيرامون


زندگي مثل دريايي است كه هر موج آن يك تغيير در زندگي شما ايجاد مي‌كند. بهتر است موج‌سواري بلد باشيد يا اينكه سعي كنيد درخلاف جهت موج‌ها شنا كنيد؟ همه چيزهايي را كه داريد دوست داشته باشيد اما بدانيد تغييرات لزوما به معناي از دست دادن هرچه دوست داريد نيست.

وقتي بپذيريد كه تغيير جزئي از زندگي است بيشتر قدر آنچه داريد را خواهيد دانست و انسان خوشحال‌تر و خوشبخت‌تري خواهيد بود.


برچسب‌ها: ستاره

زندگی خوب است تا اینکه یکدفعه، کسی که می‌شناسید کارش حسابی می‌گیرد.

برای همه اتفاق افتاده است.

زندگی خوب است تا اینکه یکدفعه، کسی که می‌شناسید کارش حسابی می‌گیرد. یک نفر دیگر با فردی بسیار عالی و موقعیتی فوق‌العاده ازدواج می‌کند. یک نفر دیگر کاری عالی که همیشه دوست داشت را پیدا می‌کند. و شما هنوز در کاری هستید که از آن متنفرید، بدهی‌هایتان روز به روز بیشتر می‌شود و هنوز هم نتوانسته‌اید شریک‌زندگی مناسب خود را پیدا کنید. حسادت، دشمنی و خشم نسبت به آنها و همچنین خودتان، در شما ریشه دوانده و کم‌کم همه وجودتان را می‌گیرد اما وقتی با آن افراد روبه‌رو می‌شوید و می‌خواهید به آنها تبریک بگویید، این احساسات منفی را را با نقاب لبخند می‌پوشانید.

با خودتان فکر می‌کنید، «چرا من نه؟»
زندگی عادلانه نیست!
اما این همه حسادت برای چه؟
آیا نمی‌شود نه تنها از ته دل برای موفقیت دیگران خوشحال شویم بلکه از خودمان هم راضی و خوشنود باشیم؟
آیا امکان‌پذیر است؟
آیا خواستن هر دوی اینها بیش از اندازه است؟

اینجا به دو راه برای فکر کردن به آن اشاره می‌کنیم و بعد از آن یک روش خیلی بزرگ‌تر مطرح می‌کنیم که دید شما نسبت به همه چیز را تغییر می‌دهد. اول، هر کاری را قبل از اینکه خیلی «بزرگ» شوند، تحسین کنید. هیچ موفقیتی یک شبه به دست نیامده است.migna.ir مردم یک بوکسور را می‌بینند که ۲ دقیقه وارد رینگ می‌شود، و آخر روز ۵۰۰،۰۰۰ دلار دستمزد می‌گیرد. ۵۰۰،۰۰۰ دلار برای دو دقیقه کار! هیچ کس نیست که این را نخواهد. اما این واقعاً ۵۰۰،۰۰۰ دلار برای دو دقیقه کار نبوده است. ۵۰۰،۰۰۰ دلار برای سال‌ها و سال‌ها تمرین کردن، عرق ریختن، خون ریختن، کتک خوردن، کبود شدن، درد کشیدن، سردرگم بودن درمورد اینکه آیا این کار واقعاً به دردتان می‌خورد ، آیا ارزشش را دارد، سال‌ها اشک ریختن، افسردگی، شک، ترس، زود بیدار شدن، دویدن، نخوردن چیزهایی که دوست دارید، تحمل فشارهای زیاد، شنیدن کُری‌های حریفان، جراحی زخم‌ها و آسیب‌ها، هزینه کردن برای مربی، احساس تهوع در اتاق رختکن، انتظار شروع مسابقه، انتظارات طرفداران و فشاری که روی شما وارد می‌کند، ترس از حریف که قصد صدمه زدن به شما را دارد و خیلی خیلی چیزهای دیگر. بله، در ظاهر به نظر می‌رسد که موفقیت هر فردی فوری به دست آمده است، اما به‌ندرت اینطور است. کمی به آن فکر کنید.

مسیری که آنها را به آنجا رسانده است را تحسین کنید. خود همین به تنهایی کمی از نیش حسادتتان را کمتر می‌کند. این اولین راهکار بود، تحسین روند و مسیر کار فرد موفق.

دومین چیزی که طبیعتاً به دنبال آن می‌آید؟

بگذارید این روند کار به شما انگیزه دهد. تا جاییکه می‌توانید سعی کنید از آن درس بگیرید. بگذارید آن مسیر موفقیت به شما انگیزه دهد نظم بیشتری به کارهایتان بدهید.

حالا آن روش بزرگ! شاید خیلی از شما صفحه را پایین آورده‌اید که فقط آن روش بزرگ را بخوانید، اما اگر اینکار را کرده‌اید و الان مشغول خواندن این جملات هستید، دوباره به بالای صفحه برگردید و مطلب را به ترتیب خوانده و دنبال کنید. ما هیچ جمله‌ای درمورد آن روش بزرگ را مشخص ننوشته‌ایم، یعنی نه زیرش خط کشیده‌ایم نه رنگ آن را تغییر داده‌ایم که چشم شما را نگیرد. فقط اگر خط به خط مطلب را دنبال کنید به آن می‌رسید. خوب.

حالا برسیم به آن راهکار بزرگ. یک چیزی که واقعاً باید بفهمید این است که موفقیت آنها چیزی از سهم شما از آن کیک کم نمی‌کند. درواقع کیکی وجود ندارد. ما از کیک بعنوان استعاره استفاده کردیم تا بفهمید که طرزفکر اشتباهتان کجا بوده است. ما همیشه فکر می‌کنیم مردم به فلان چیز و بهمان چیز می‌رسند اما ما هیچوقت نمی‌رسیم. وقتی کسی به چیزی می‌رسد، از چیزهایی که ما می‌توانیم به آن برسیم کم نمی‌کند. کمی به آن فکر کنید. ما به این دلیل زود حسادت می‌کنیم که احساس می‌کنیم وقتی کسی به چیزی می‌رسد دیگر ما نمی‌توانیم به آن برسیم. انگار آن چیز را از ما می‌گیرند و دور می‌کنند. این طرزفکر آگاهانه نیست. یک مثال کلاسیک می‌زنیم. آرش علاقه زیادی به سارا دارد. آنها کمی با هم معاشرت کردند اما هیچ چیز جدی بینشان اتفاق نیفتاد. آرش نمی‌خواست وارد اقدام جدی شود. در این میان، سارا یک نفر را پیدا می‌کند و با او ازدواج می‌کند. واکنش کلاسیک آرش؟ حسادت، دشمنی، خشم به شوهر سارا، و به دنبال آن افسوس خوردن برای اینکه باید زودتر وارد عمل می‌شد و تکانی به خود می‌داد و اینکه دیگر هیچوقت با کسی مثل سارا برخورد نخواهد کرد.

اجازه بدهید سوال بپرسیم. تصور کنید به اندازه یک وان حمام پاپکُرن در سینما به شما می‌دهند. بله، می‌دانم کمی غیرواقعی است اما کمی تحمل کنید. واقعاً دوست دارید آن پاپکرن را مزه کنید به همین دلیل یکی از آنها را از وان با دستتان برمی‌دارید، به سمت دهانتان می‌آورید و بعد تصادفاً از دستتان می‌افتد روی زمین. آیا خودتان را به زمین می‌اندازید و شروع می‌کنید به گریه کردن؟ یا دستتان را دراز می‌کنید تا یک پاپکرن دیگر از وان بردارید؟

مشخص است که منظورمان این نیست که سارا یک تکه پاپکرن است. مطمئنیم که متوجه منظورمان شده‌اید. محدود بود فکرمان باعث می‌شود وقتی چیزی را از دست می‌دهیم، آسیب‌پذیرتر شویم.

باید ذهنمان را تا جایی گسترده کنیم که بفهمیم دستاوردها و موفقیت‌های دیگران مساوی با شکست ما نیست.ميگنا دات آي آر.«پاپکرن»های زیاد دیگری بیرون برای ما وجود دارد و وقتی این را بدانیم ناراحت نخواهیم شد.

دیگر آنقدر به آن موفقیت‌ها فکر نمی‌کنیم، دوباره و دوباره آن را در ذهنمان باز نمی‌کنیم و اینطور فکر نمی‌کنیم که انگار چیزی را از دست داده‌ایم.

از آن می‌گذریم چون می‌دانیم فرصت‌های زیادی برای ما وجود دارد. فقط باید مسیری که آنها را به آنجا رسانده تحسین کنیم، اجازه بدهیم آن مسیر به ما انگیزه دهد و بدانیم که فرصت‌هایی بیشتر از حد کافی برای ما وجود دارد. وقتی اینها را بدانیم، وقتی خبر موفقیت کسی را بشنوید، واقعاً خوشحال خواهید شد.

این حس شادی از ته دل برای دیگران بسیار لذت‌بخش است. در کنار آن برای خودتان هم خوشحال می‌شوید زیرا آنها فرصت‌های «ممکنی» که در اختیار شما هم هست را نشانتان داده‌اند.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

برای شناخت جسم انسان به کالبدشناسی و آناتومی نیازاست که البته روی انسان زنده صورت نمی گیرد و برای روانشناسی انسان بهترین سوژه کودک! است چرا که برای شناخت باطن انسان باید حجاب های عاطفی و روانی او مانند پوشاک،مسکن،وهمسر را برداشت. انسان بی حجاب نسبت به محیط پیرامونش حساس تر است آدمی که داخل حجاب مسکن است هیچ وقت واکنش خاصی به برف و سرما نشان نمی دهد لیکن انسانی که حجاب مسکن ندارد تا حد مرگ به سرما واکنش نشان می دهد لذا علوم انسانی و انسان شناسی را دریک صفحه چنین تشریح می کنم که مسائل حیاتی انسان از الگوی عمومی عالم و فطری او یعنی روش اتمی پیروی می کند نگاه کوانتمی! به حداقل مسائل اساسی انسان ناصحیح است.درهرجامعه و کشوری به یک هسته مثبت وعادل یعنی قانون احتیاج است که آن قانون درگذشته با پیامبرانی که گاه پادشاهانی چون سلیمان نبی و گاه کشاورزانی ساده بودند شروع شده و تابه امروز به اشکال گوناگون ادامه پیداکرده است براین اساس برای ما مسلمانها ولایت فقیه در فضای غبارآلود عصرغیبت همان هسته ی عادل و مثبت است روابط اتمی بهترین مدل انسان است که از ریزترین تا بزرگترین موجودات راشامل می شود و البته همه ی آنها به دور هسته ی مثبت عالم یعنی خداوند ذاکر هستند.

 

پی نوشت:درحجاب درباره انواع پوشش مانند زبان و تقوا نوشتم لیکن راه کسب خویشتنداری انواع ورزشهای مادی و معنوی است.

آدرس


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد .. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید .. عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند ..

 پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند .. سپس به او گفتند : باید ازت عکسبرداری بشه تا جایی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه .. پیرمرد غمگین شد .. گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست ..

 پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند .. پیرمرد گفت : زنم در خانه سالمندان است .. هرصبح آنجا میروم و صبحانه را با او میخورم .. نمیخواهم دیر شود ..

پرستاری به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم .. پیرمرد با اندوه  گفت : خیلی متاسفم او الزایمر دارد چیزی را متوجه نخواهد شد .. حتی مرا هم نمی شناسد .. پرستار با حیرت گفت : وقتی نمی داند شما چه کسی هستید چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید ؟ پیرمرد با صدایی گرفته .. به آرامی گفت : اما من که میدانم او چه کسی است .


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

زمان حضرت سلیمان دو تا گنجشک یه گوشه ای نشسته بودند. گنجشک نر به گنجشک ماده اظهار محبت می کرد. می گفت تو محبوبه منی. تو همسر منی. دوستت دارم. عاشقتم. چرا به من کم محبتی؟ چرا محلم نمیذاری؟ فکر کردی من کم قدرت دارم تو این عالم عیال؟ من اگه بخوام می تونم با نوک منقارم تخت و تاج سلیمان رو بردارم بندازم تو دریا. باد که مسخر سلیمان بود پیام رو به گوش سلیمان رسوند. حضرت تبسمی کرد و فرمود اون گنجشک ها رو بیارید پیش من. آوردند.سلیمان به گنجشک نر گفت خوب ادعاتو اجرا کن بینم. گفت من چنین قدرتی ندارم. سلیمان گفت پس الان به همسرت گفتی؟ گفت خوب شوهر گاهی جلو همسرش کلاس میاد یه خالی ای می بنده. عاشق که ملامت نمیشه. من عاشقم. یه چی گفتم ولی یا نبی الله واقعا دوسش دارم. این به ما محل نمیذاره. حضرت به گنجشک ماده گفت اینکه به تو اظهار محبت میکنه چرا محلش نمیدی؟ گفت یا نبی الله چون دروغ میگه هم منو دوست داره هم یه گنجشک دیگه رو. مگه تو یک دل چند تا محبت جا میگیره؟ این کلام در دل جناب سلیمان چنان اثری گذاشت که تا چهل روز گریه می کرد و فقط یک دعا می کرد. می گفت:

الهی دل سلیمان رو از محبت غیر خودت خالی کن


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

زني از خانه بيرون آمد و سه پيرمرد را با چهره های زیبا جلوي در ديد.
به آنها گفت: « من شما را نمي شناسم ولي فکر مي کنم گرسنه باشيد، بفرمائيد داخل تا چيزي براي خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسيدند:« آيا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاري بيرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمي توانيم وارد شويم منتظر می مانیم.»
عصر وقتي شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را براي او تعريف کرد.
شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائيد داخل.»
زن بيرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمي شويم.»
زن با تعجب پرسيد: « چرا!؟» يکي از پيرمردها به ديگري اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پيرمرد ديگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقيت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنيد که کدام يک از ما وارد خانه شما شويم.»
زن پيش شوهرش برگشت و ماجرا را تعريف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنيم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولي همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقيت را دعوت نکنيم؟»
فرزند خانه که سخنان آنها را مي شنيد، پيشنهاد کرد:« بگذاريد عشق را دعوت کنيم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بيرون رفت و گفت:« کدام يک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
عشق بلند شد و ثروت و موفقيت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسيد:« شما ديگر چرا مي آييد؟»
پيرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت مي کرديد، بقيه نمي آمدند ولي هرجا که عشق است ثروت و موفقيت هم هست! »

آری... با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

یکی از عرفا روزی از یکی از اغنیا پرسید:دنیا را دوست داری؟گفت:بسیار.پرسید:برای بدست آوردن آن کوشش می کنی؟ گفت :بلی .سپس عارف گفت:در اثر کوشش،آن چه می خواهی بدست آوری؟
گفت:متاسفانه تاکنون به دست نیاورده ام.عارف گفت:این دنیایی که تاکنون با همه ی کوشش هایت آن را به دست نیاورده ای،پس چطور آخرتی که هرگز طلب نکرده و در راه وصول به آن نکوشیده ای به دست خواهی آورد؟
     دنیا طلبیدیم ،به جایی نرسیدیم یارب چه شود آخرت ناطلبیده


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

پیری را پرسیدند تقوی چیست ؟ گفت : تقوی آن است که وقتی با تو حدیث جهنم گویند آتشی در درون خود برافروزی چنانکه آثار ترس بر تو ظاهر شود و وقتی حدیث بهشت گویند نشاطی بر جان تو براید چنانکه از شادی گونه های تو سرخ رنگ شود. چون خواهی متقی بر کمال باشی سواره دل باش و پیاده تن و به زبان بگویی و آنچه گویی از مایه علم و سرمایه خردمندی گوی که هر چه نه آن باشد بر شکل سنگ آسیا باشد که عمری می گردد و یک سر سوزن فراتر نشود.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

زمانی که فیض کاشانی در قمصر کاشان زندگی می کرد، پدر خانمش، ملاصدرا، چند روزی را به عنوان میهمان نزد او در قمصر به سر می برد.

در همان ایام در قمصر، جوانی به خواستگاری دختری رفت. والدین دختر پس از قبول خواستگار، شرط کردند که تا زمان عقد نه داماد حق دارد برای دیدن عروس به خانه عروس بیاید و نه عروس حق دارد به بیرون خانه برود. 
از این رو، عروس و داماد که عاشق و شیدای همدیگر بودند و می خواستند همدیگر را ببینند، به فکر چهره ای افتادند که نه با شرط مخالفت بشود و نه والدین عروس متوجه بشوند.
 لذا عروس حیله ای زد و گفت: من فلان موقع به قصد تکاندن فرش به پشت بام می آیم و تو هم داخل کوچه بیا، همدیگر را ببینیم. 
در آن وقت مقرر، دختر فرش خانه را به قصد تکاندن به پشت بام برد و فرش را تکان می داد و داماد هم از داخل کوچه نظاره گر جمال دلنشین عروس خانم بود و مدام این جملات را می خواند:
اومدی به پشت بوندی اومدی فرش و تکوندی
اومدی گردی نبوندی اومدی خودت و نشوندی
در این حال، عارف بزرگوار، ملاصدرا از کوچه عبور می کرد و این ماجرا را دید و شروع به گریه کردن کرد.
او یک شبانه روز بلند گریه می کرد تا این که فیض کاشانی از او پرسید:
چرا این گونه گریه می کنی؟
 ملاصدرا گفت: من امروز پسری را دیدم که با معشوقه خود با خوشحالی سخن می گفت.
گریه من از این جهت است که این همه سال درس خوانده ام و فلسفه نوشتم و خود را عاشق خدای متعال می دانم اما هنوز با این حال و صفایی که این پسر با معشوقه خود داشت من نتوانستم با خدای خود چنین سخن بگویم. لذا به حال خود گریه می کنم.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

یه روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد : من دلم میخواد یکی از اون بندگان خوبت رو ببینم . خطاب اومد : برو تو صحرا . اونجا مردی هست داره کشاورزی میکنه . او از خوبان درگاه ماست . حضرت اومد دید یه مردی هست داره بیل میزنه و کار میکنه . حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست . از جبرئیل پرسید . جبرئیل عرض کرد : الان خداوند بلائی بر او نازل میکند ببین او چی کار میکنه . بلیه ای نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد . فورا نشست . بیلش رو هم گذاشت جلوی روش . گفت : مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم . حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم . حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده . رو کرد به آن مرد و فرمود : ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه . میخوای دعا کنم خدا چشاتو بهت برگردونه . گفت : نه . حضرت فرمود : چرا ؟ گفت :
آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

*گویند هنگامی که حضرت یوسف علیه السلام را در بازار مصر در معرض فروش قرار دادند، مردی با دیدن چهره پاک و معصومانه آن حضرت، متأثر شد و رو به مردمی که برای خرید و فروش او جمع شده بودند، گفت: به این کودک غریب و بی گناه رحم کنید و با او مهربان باشید! حضرت یوسف علیه السلام که با وجود سن کم، ایمان و اعتماد به نفس کاملی داشت، به آن مرد رو کرد و گفت: آن کس که خدا را دارد، گرفتار غربت و تنهایی نمی شود».

*آورده اند که «شاگرد سقراط در لحظات آخر عمر استاد، از او پرسید: ما را چه امر می فرمایی که در حق اولاد و عیال تو به جا آوریم؟ گفت: هیچ چیز نمی گویم به شما، بلکه چیزی که همیشه به شما امر کرده ام، این است که در اصلاح نفس خود کمال کوشش و سعی به جا آورید و هر گاه این کار کردید، مرا خوشحال خواهید گردانید».

*یه زن و شوهر عاشق اما فقیر سر سفره شام نشستند غذاشون خیلی مختصر و کم بود که یک نفر را به زور سیر میکرد مرد به خاطر اینکه زنش بیشتر غذا بخوره گفت بیا چراغ را خاموش کنیم و توی تاریکی بخوریم زن قبول کرد چند دقیقه چراغها را خاموش کردند ولی بعد که روشن کردند غذاها دست نخورده توی ظرف مونده بود.


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A
من یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد . می توانست ، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد . هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت . هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد .
اما من ! هرگز حرف خدا را باور نکردم ، وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم . چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز ، تا صدای خدا را نشنوم . من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود .
می خواستم کاخ آرزو هایم را آن طور که دلم می خواهد بسازم نه آن گونه که خدا می خواهد . به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد و زیر خروارها آوار بلا و مصیبت ماندم . من زیر ویرانه های زندگی دست و پا زدم و از همه کس کمک خواستم . اما هیچ کس فریادم را نشنید و هیچ کس یاریـم نکرد . دانستم که نابودی ام حتمی است . با شرمندگی فریاد زدم خدایا اگر مرا نجات دهی ، اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی با تو پیمان می بندم هر چه بگویی همان را انجام دهم . خدایا ! نجاتم بده که تمام استخوان هایم زیر آوار بلا شکست . در آن زمان خدا تنها کسی بود که حرف هایم را باور کرد و مرا پذیرفت . نمی دانم چگونه اما در کمترین مدت خدا نجاتم داد . از زیر آوار زندگی بیرون آمدم و دوباره احساس آرامش کردم . گفتم : خدای عزیز بگو چه کنم تا محبت تو را جبران نمایم ؟
خدا گفت : هیچ ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان در همه حال در کنار تو هستم ...
گفتم : خدایا عشقت را پذیرفتم و از این لحظه عاشقت هستم . سپس بی آنکه نظر خدا را بپرسم به ساختن کاخ رویایی زندگی ام ادامه دادم . اوایل کار هر آنچه را لازم داشتم از خدا درخواست می کردم و خدا فوری برایم مهیا می کرد . از درون خوشحال نبودم . نمی شد هم عاشق خدا شوم و هم به او بی توجه باشم . از طرفی نمی خواستم در ساختن کاخ آرزو های زندگی ام از خدا نظر بخواهم زیرا سلیقه خدا را نمی پسندیدم . با خود گفتم اگر من پشت به خدا کار کنم و از او چیزی درخواست نکنم بالاخره او هم مرا ترک می کند و من از زحمت عشق و عاشقی به خدا راحت می شوم . پشتم را به خدا کردم و به کارم ادامه دادم تا اینکه وجودش را کاملاً فراموش کردم . در حین کار اگر چیزی لازم داشتم از رهگذرانی که از کنارم رد می شدند درخواست کمک می کردم . عده ای که خدا را می دیدند با تعجب به من و به خدا که پشت سرم آماده کمک ایستاده بود نگاه می کردند و سری به نشانه تاسف تکان داده و می گذشتند . اما عده ای دیگر که جز سنگ های طلایی قصرم چیزی نمی دیدند به کمکم آمدند تا آنها نیز بهره ای ببرند . در پایان کار همان ها که به کمکم آمده بودند از پشت خنجری زهرآلود بر قلب زندگی ام فرو کردند . همه اندوخته هایم را یک شبه به غارت بردند و من ناتوان و زخمی بر زمین افتادم و فرار آنها را تماشا کردم . آنها به سرعت از من گریختند همان طور که من از خدا گریختم . هر چه فریاد زدم صدایم را نشنیدند همان طور که من صدای خدا را نشنیدم . من که از همه جا ناامید شده بودم باز خدا را صدا زدم . قبل از آنکه بخوانمش کنار من حاضر بود . گفتم : خدایا ! دیدی چگونه مرا غارت کردند و گریختند . انتقام مرا از آنها بگیر و کمکم کن که برخیزم .
خدا گفت : تو خود آنها را به زندگی ات فرا خواندی . از کسانی کمک خواستی که محتاج تر از هر کسی به کمک بودند .
گفتم : مرا ببخش . من تو را فراموش کردم و به غیر تو روی آوردم و سزاوار این تنبیه هستم . اینک با تو پیمان می بندم که اگر دستم را بگیری و بلندم کنی هر چه گویی همان کنم . دیگر تو را فراموش نخواهم کرد . خدا تنها کسی بود که حرف ها و سوگند هایم را باور کرد . نمی دانم چگونه اما متوجه شدم که دوباره می توانم روی پای خود بایستم و به زودی خدای مهربان نشانم داد که چگونه آن دشمنان گریخته مرا ، تنبیه کرد .
گفتم : خدا جان بگو چگونه محبت تو را جبران کنم ؟
خدا گفت : هیچ ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان بی آنکه مرا بخوانی همیشه در کنار تو هستم
گفتم : چرا اصرار داری تو را باور کنم و عشقت را بپذیرم ؟
گفت : اگر مرا باور کنی خودت را باور می کنی و اگر عشقم را بپذیری وجودت آکنده از عشق می شود . آن وقت به آن لذت عظیمی که در جست و جوی آنی می رسی و دیگر نیازی نیست خود را برای ساختن کاخ رویایی به زحمت بیندازی . چیزی نیست که تو نیازمند آن باشی زیرا تو و من یکی می شویم . بدان که من عشق مطلق ، آرامش مطلق و نور مطلق هستم و از هر چیزی بی نیازم . اگر عشقم را بپذیری می شوی نور ، آرامش و بی نیاز از هر چیز ...

برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A
از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو . ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .

 شک هایت را باور نکن وهیچگاه به باورهایت شک نکن .

 زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید مهم این نیست که قشنگ باشی قشنگ این است که مهم باشی! حتی برای یک نفر مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی كوچك باش و عاشق... كه عشق می داند آئین بزرگ كردنت را

 بگذارعشق خاصیت تو باشد

 نه رابطه خاص تو باکسی موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن فرقى نمی كند گودال آب كوچكی باشی یا دریای بیكران... زلال كه باشی، آسمان در توست

برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A

حضرت نوح(عليه‌السلام) يكي از پيامبران عظيم‌الشأن الهي است، كه نام مباركش چهل و سه بار در قرآن مجيد آمده.[1] و نيز سوره‌اي مستقل به نام او در قرآن وجود دارد.وي اولين پيامبر اولوالعزم است كه داراي شريعت و كتاب مستقل بوده و دعوت جهاني داشته و همچنين اولين پيامبر بعد از ادريس(عليه‌السلام) است.
منقول است كه در سال رحلت آدم(عليه‌السلام) به دنيا آمد.[2]
شغل او نجاري و مرد بلند قامت، تنومند و گندم گون با محاسن انبوه بوده و مركز بعثت و دعوت او در شامات و فلسطين و عراق بوده است.[3]
نام اصلي او عبدالغفار (عبدالاعلي يا عبدالملك) بوده،[4] و فرزند لمك بن متوشلخ بن اخنوع (ادريس) كه با هشت يا ده واسطه نسب او به حضرت آدم(عليه‌السلام) مي‌رسد.
آن حضرت دو هزار و پانصد سال عمر كرد، هشتصد و پنجاه سال آن قبل از پيامبري و نهصد و پنجاه سال بعد از بعثت و رسالت بوده كه به دعوت مردم به توحيد و خداپرستي مشغول بود و دويست سال به دور از مردم به كار كشتي سازي پرداخت و پس از ماجراي طوفان پانصد سال زندگي كرد و به آباداني شهر‌ها پرداخت. [5]
در اواخر عمر، جبرئيل (عليه‌السلام) بر او نازل شد و گفت: مدت نبوت تو به پايان رسيده و ايام زندگانيت به سر آمده، اسم اكبر و علم نبوت را كه همراه تو است. به پسرت «سام»[6] واگذار كن، زيرا من زمين را بدون حجت قرار نمي‌دهم، سنت من اين است كه براي هر قومي، هادي و راهنمايي برگزينم،‌تا سعادتمندان را به سوي حق هدايت كند و كامل كننده حجت براي متمردان تيره بخت باشد.
آن حضرت اين فرمان را اجرا نمود و «سام» را وصي خود كرد و همچنين فرزندان و پيروانش را به آمدن پيامبري به نام هود (عليه‌السلام) بشارت داد.[7] پس از وصاياي خود، دعوت حق را لبيك گفته و عزرائيل(عليه‌السلام) روح او را قبض كرد. قبر او در نجف اشرف پشت سر اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) است و آنكه بعد از زيارت حضرت علي (عليه‌السلام)، رواياتي در باب زيارت ايشان نيز وارد شده است.[8]
رسالت حضرت نوح(عليه‌السلام)[9]
نوح(عليه‌السلام) اولين پيامبر اولوالعزم است كه در سن هشتصد و پنجاه سالگي به پيامبري مبعوث شد و خداوند او را با رسالت خويش به سوي قومش فرستاد. مردم عصرش غرق در بت پرستي، خرافات و فساد بودند، آن‌ها در حفظ عادات و رسوم باطل خود بسيار لجاجت و پافشاري مي‌كردند و به قدري در عقيده آلوده خود ايستادگي داشتند كه حاضر بودند بميرند، ولي از عقيده سخيف خود دست برندارند، به طوري كه دست فرزندان خود را گرفته و كنار نوح(عليه‌السلام) مي‌آورند و خطاب به فرزند خود مي‌گفتند: در صورت زنده ماندن پس از ما، هرگز از اين ديوانه پيروي نكنيد. و از او بترسيد مبادا شما را گمراه كند.
آن مردم به پرستش بت‌ها رو آورده و غرق در گمراهي و كفر گشته بودند.[10] آنان خدايان متعدد داشتند، حضرت نوح(عليه‌السلام) مدت نهصد و پنجاه سال ميان قوم درنگ كرد و آن‌ها را به پرستش خدا دعوت نمود.[11]
آن حضرت به قوم خود گفت: من شما را از عذاب الهي بر حذر داشته و راه نجات و رهايي را برايتان روشن مي‌سازم، خداي يگانه را بپرستيد و لحظه‌اي به او شرك نورزيد، زيرا من بيم آن دارم كه اگر غير او را پرستش كنيد و يا ديگري را با او شريك بدانيد، شما را در قيامت به شدت كيفر كند.[12] قوم نوح(عليه‌السلام) پند و اندرز آن حضرت را ناديده گرفته و به بيم دادن الهي نسبت به خود، اعتنايي نكرده و با دلايلي، پيامبري آن حضرت را انكار نموده و در پاسخ دعوت او مي‌گفتند: تو را جز بشري همچون خودمان نمي‌بينيم و كساني كه از تو پيروي كرده‌اند، جز گروهي اراذل ساده لوح نمي‌نگريم و تو نسبت به ما هيچ گونه برتري نداري. بلكه تو را دروغگو مي‌دانيم.
نوح(عليه‌السلام) در پاسخ آن‌ها مي‌گفت: اگر من دليل روشني از پروردگارم داشته باشم و از نزد خودش رحمتي به من داده باشد، آيا باز هم رسالت مرا انكار مي‌كنيد. اي قوم! من به خاطر اين دعوت، اجر و پاداش از شما نمي‌خواهم، اجر من تنها بر خداست، و من آن افراد اندك را كه ايمان آورده‌اند به خاطر شما ترك نمي‌كنم. چون كه اگر آن‌ها را از خود برانم، در روز قيامت در پيشگاه خدا از من شكايت خواهند كرد،‌ولي شما را قومي نادان مي‌نگرم... .[13]
حضرت نوح(عليه‌السلام) با بيان روشن و روان و گفتاري منطقي و دلنشين و سخناني شيوا، قوم خود را به سوي خداي يكتا دعوت مي‌كرد و به آنها چون فرزند دلبند خود مي‌نگريست و همواره در انديشه نجات آن‌ها بود و از آلودگي آن‌ها غصه مي‌خورد، ولي سخنان او در دل مردم تأثير نكرد،[14] بلكه با كينه و عناد،‌دست رد بر سينه او گذاشته و گفتند: «اي نوح! با ما جر و بحث زيادي كردي و بسيار بر حرف خود پافشاري نمودي، اگر در دعوت خويش راستگويي، عذاب تهديدآميزي را بر ما وارد ساز...»[15]
پس از آنكه حضرت نوح(عليه‌السلام) از كردار مردم به ستوه آمد، از پيشگاه خدا ياري طلبيد و از سرپيچي و روگرداني قومش به نزد او شكوه كرد عرضه داشت: پروردگارا! من قوم خود را به ا يمان به ذات مقدس تو و ترك بت پرستي دعوت نمودم و در مورد ايمان آوردن آن‌ها پافشاري كردم و در هر مناسبتي در شب و روز، به دعوت آنان پرداختم، ولي پافشاري من در ا مر دعوت آن‌ها براي پرستش تو، جز سرپيچي و نافرماني آنها، نتيجه ديگري در پي نداشت، هرگاه آن‌ها را به پرستش تو فراخواندم تا از گناهانشان درگذري، انگشت در گوش‌هاي خود نهادند، تا نداي دعوتم را نشنوند و از اين هم پا فراتر نهاده و با لباس‌شان ديدگان خود را پوشاندند كه مرا نبينند... .[16]
در طول اين مدت طولاني، دعوت نوح(عليه‌السلام) نتيجه بخش نبود و تأثير چنداني بر قومش نداشت، جز اندكي به او ايمان نياوردند و بيشتر مردم از دعوت وي سرباز زده و وي را تكذيب و متهم به ديوانگي كردند و با ايجاد رعب و وحشت و انجام آزار و اذيت، مانع تبليغ رسالت آن حضرت شدند.[17] و وي را به سنگسار شدن تهديد كردند.[18]
گاه مي شد كه حضرت نوح(عليه‌السلام) را آنقدر مي‌زدند كه به حالت مرگ بر زمين مي‌افتاد، ولي وقتي به هوش مي‌آمد و نيروي خود را باز مي‌يافت، با غسل كردن، بدن خود را شستشو مي‌داد و سپس نزد قوم مي‌آمد و دعوت خود را آغاز مي‌كرد.
به اين ترتيب آن حضرت با مقاومت خستگي ناپذير به مبارزه بي‌امان خود ادامه مي‌داد.[19] و در هدايت و تبليغ قوم خود بسيار ايثارگري مي‌كرد.
پس از آنكه نوح(عليه‌السلام) نهايت تلاش خود را در راه هدايت قومش به كار برد و همه راه‌هاي اصلاح آن‌ها، براي وي به بن بست رسيد، به پيشگاه پروردگار خويش پناه برد و براي هلاكت قومش نفرين كرد و عرضه داشت: پروردگارا! هيچ يك از كافران را باقي نگذار، زيرا اگر از آنها كسي را باقي بگذاري، بندگانت را گمراه ساخته و جز فرزندان بدكار و كافر از آنان به وجود نمي‌آيد.[20]
ساختن كشتي نجات و سرانجام تلخ قومش
خداوند دعاي نوح(عليه‌السلام) را مستجاب كرد،[21] و اراده فرمود تا قبل از آن‌كه قوم دروغگوي وي به هلاكت برسند، اسباب نجات و رهايي نوح(عليه‌السلام) و ايمان آورندگان به او فراهم شود.
از اين رو به آن حضرت چنين وحي فرمود: غير از اين عده‌اي كه ايمان آورده‌ا ند كس ديگري ايمان نخواهد آورد، و تو از تكذيب كافران و آزار و اذيتشان اندوهگين نشو، زيرا به زودي خداوند همه آنها را غرق خواهد ساخت.
آنگاه به نوح(عليه‌السلام) دستور داد تا كشتي نجات را بسازد. و اين ساختن با نظارت و تحت حمايت خداوند باشد، وي شروع به ساختن كشتي كرد.[22]
آنچه باعث شگفتي كفار شد، اين بود كه ديدند وي كه قبلاً مردم را به خدا دعوت مي‌كرد،‌حال به طور ناگهاني دست به نجاري زد، هرگاه گروهي از قومش بر او مي‌گذشتند او را مسخره مي‌كردند.
نوح(عليه‌السلام) در پاسخ آن‌ها مي‌گفت: اگر اكنون شما، من و ايمان آورندگان را مسخره مي‌كنيد، ما نيز در آينده‌اي نزديك شما را به مسخره خواهيم گرفت، من آگاهم كه خداوند عذاب و هلاكتش را بر شما وارد مي‌سازد و به زودي خواهيد دانست، كسي كه بر او عذاب وارد شود در دنيا خوار و ذليل مي شود، همچنان كه در آخرت نيز در عذاب هميشگي باقي خواهد ماند.[23]
نوح ساختن كشتي را به پايان رساند،[24] پس از پايان يافتن ساختمان كشتي، خداوند بر نوح(عليه‌السلام) وحي كرد: به زبان سرياني اعلام كن تا همه حيوانات جهان نزد تو آيند.
نوح(عليه‌السلام) اعلام جهاني كرد و همه حيوانات حاضر شدند، نوح(عليه‌السلام) از هر نوع از حيوانات يك جفت گرفت و در كشتي جاي داد،[25] تا پس از غرق شدن ساير موجودات در روي زمين، تكثير نسل كرده، نوع آنها منقرض نشود.
همچنين خداوند به نوح(عليه‌السلام) دستور داد: كليه اعضاي خانواده و نزديكان خويش جز همسر، و يكي از پسرانش كه به خدا كفر ورزيده بودند بر كشتي سوار كند، همچنين به او فرمان داد: تا غير از نزديكان خود، مؤمنيني را كه تعدادشان اندك بود،[26] نيز با خود حمل كند.
حضرت نوح(عليه‌السلام) كشتي را آماده كرد و به مؤمنين گفت: «سوار شويد و هنگام حركت و توقف كشتي، نام خداي متعال را به عنوان تيمن بر زبان آوريد، چون كشتي سبب رهايي نيست، بلكه مي‌بايست دل‌هاي خود را متوجه خدا كنيد، لذا او به حركت درآورنده و متوقف كننده كشتي است. »[27]
سرگذشت دردناك فرزند نوح
پس از آن به سراغ پسر آمد. عاطفه پدري، آن حضرت را بر آن داشت، تا او را كه به جهت پافشاري بر كفر از كشتي فاصله داشت، به نزد خود فراخواند، لذا به او فرمود: فرزندم همراه با ما سوار شو، تا از غرق شدن رهايي يابي، كفر نورز و به انكار دين خدا مپرداز.
ولي پسر دعوت پدرش را نپذيرفت و بر نافرماني خود اصرار ورزيد و تصور كرد آن چه قرار است به وجود آيد، يك سلسله امور طبيعي و معمولي است و اميدوار بود كه بدون سوار شدن بر كشتي نجات يابد. از اين رو به پدرش گفت: من به كوهي كه آب به آن نمي رسد پناه مي‌برم و از غرق شدن نجات خواهم يافت.
نوح(عليه‌السلام) گفت: اي پسر! امروز هيچ نگهداري در برابر فرمان خدا نيست، مگر آن كه خدا به او رحم كند، ولي او همچنان از دادن پاسخ مثبت به پدر امتناع مي‌ورزيد و تصور مي‌كرد تلاشش براي دست يابي به قله كوه او را از غرق شدن مي‌رهاند، ولي قدرت آب و امواج خروشان آن، فرزند گمراه و كافر نوح(عليه‌السلام) را دركام خود فرو برد.
نوح(عليه‌السلام) فرياد زد: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو در مورد نجات خاندانم حق است. خداوند در پاسخ نوح(عليه‌السلام) فرمود:‌اي نوح(عليه‌السلام) او از اهل تو نيست، او عمل ناصالحي است، بنابراين آنچه را از آن آگاه نيستي، از من مخواه.
نوح(عليه‌السلام) عرض كرد: پروردگارا! من به تو پناه مي‌برم، از درگاهت چيزي بخواهم كه آگاهي به آن ندارم و اگر مرا نبخشي و به من رحم نكني، از زيانكاران خواهم بود.[28]
بدين ترتيب آب بالا آمد،[29] كشتي در ميان اموج خروشاني چون كوه، به حركت درآمد.[30] خداوند باران شديدي را فرو فرستاد، كه زمين مانند آن را به خود نديده بود، به زمين نيز فرمان داد تا آب‌ها از گوشه و كنار آن جوشيدن گيرد، بدين ترتيب باران و آب زمين با يكديگر درآميخته، طوفان مهيبي بوجود آوردند، كه براي عبرت حضرت نوح(عليه‌السلام) و هلاك كافران مقدر شده بود. [31]
طوفان سيل و آب سراسر جهان را فرا گرفت، سرنشينان كشتي نجات يافتند و گنهكاران به هلاكت رسيدند، هنگامي كه مجازات الهي در مورد قوم ستمگر نوح(عليه‌السلام) به پايان رسيد و آن سنگدلان لجوج و تيره بختان كوردل، به هلاكت رسيدند. خداوند به زمين فرمان داد تا آب خود را فرو برد و به آسمان نيز دستور داد تا از بارش باران باز ماند. پس از اين فرمان، بي‌درنگ آب‌هاي زمين فرو نشستند و آسمان از باريدن باز ايستاد و كشتي بر سينه كوه جودي[32]، سينه گرفت، پس از آنكه كشتي در كنار كوه لنگر انداخت و زمين آب‌ها را فرو برد، خداوند به نوح(عليه‌السلام) دستور داد تا از كشتي فرود آيد.[33]
طبق برخي از روايات در سرزمين موصل فرود آمدند، نوح(عليه‌السلام) و همراهان او،[34] در پاي همان كوه جودي خانه‌هايي ساختند و نام آن را سوق الثمانين(بازار هشتاد نفر) نهادند.
كم كم نسل بشر از همان هشتاد نفر، كه سه نفر از آن‌ها به نام‌هاي (سام، حام و يافث) از پسران نوح(عليه‌السلام) بودند ادامه يافت و رو به افزايش نهاد و نيز حضرت نوح(عليه‌السلام) بر فراز كوه جودي مسجدي ساخت و در آن با پيروانش به عبادت خداي يكتا و بي‌همتا مي‌پرداخت.[35]

آدرس


برچسب‌ها: ستاره
نوشته شده توسط A
.: Weblog Themes By Pichak:.


تمامی حقوق این سایت محفوظ است | : پیچک