خبرنگارباالتهاب پرسید: چطور به این مرحله رسیدید؟ عیسی پاسخ داد: وقتی انسان مظلومانه برای سالهای سال توسط عزیزترین اطرافیانش از مادرفراموشکار و پدر کارمند تا خواهروبرادر بیچاره اش تحت انواع فشارهای پیل افکن نامحسوس و آشکار قرارگیرد و نداند که از که باید شاکی شود! آن وقت است که دچارانواع اضطرابهای مزمن و اندوه بارمی شود.خبرنگار: چرابایداطرافیان یک نابغه ی ریاضی در مقابل رشد و پیشرفتش مقاومت کنند؟ عیسی: اولا به خاطر ناآگاهی دوماطمع سوما اعتماد به دوستهای نادان و دشمنان دانا! خبرنگار: چرا آنها مدیون بیگانگان بودند؟ عیسی: برخی از اطرافیانم بدهکارفاشیستها بودند و برخی دیگر گرفتار صهیونیستها. آنها مانند یک قیچی بزرگ پروبال مرا می چیدندوافسرده نگاه می داشتند. خبرنگار: میدانیم که برادرشما جانبازجنگ بود اوکدام طرفی بود؟ عیسی نمی دانم! ولی حتی یک ثانیه هم در حق آن زنده یاد کوتاهی نکردم و اکنون وجدانم آسوده است که به روحش بدهکارنیستم.خبرنگار:خواسته شما برای مردم دنیا چه بود؟ عیسی: من دنبال آرامش برای خانواده بودم ولی کم کم فهمیدم آرامش بنی آدم به هم گره خورده است.خبرنگار: و حالا دراین لحظه ی آخر دراین چندقدمی دیارباقی چه آرزوئی داری؟ عیسی: از خدا می خواهم که اعتقادم به روزجزا و آخرت را بیش از گذشته محکم نگاه دارد تا امیدوارباشم که می توانم تمام عمرازدست رفته و کرامتم را در مسیر تکامل و تعالی الهی بازسازی کنم. خبرنگار: به عنوان یک شاهد سی ساله چه توصیه ای برای مردم دارید؟ عیسی: بروزباشندتا راستگو بمانند و تا آنجا که می توانند حجابها و کرامتهای انسانی را پاس بدارند و سعی کنند با پناه بردن به خداوند متعال اشتباهاتشان راجبران کنند ... دقایقی پس از مصاحبه صدای رگبارمسلسلها در فضاپیچید و در کنار پیکر آزادشده ی عیسی تنها نقشی از صلیبی خونین بردیوارسپید ایستاده بود... عیسی سراسیمه بیدارشد.و هفته ی بعد درمیان هزاران تن از سفیران و وزیران و هوادارانش که از سراسر زمین آمده بودند حاضرشد و با سخنرانی کوتاهی همه را به وجد آورد و در پایان مراسم به سوالات خبرنگاران چنین پاسخ داد: من خوشحالم که توانستم نیمی از حقوقم را ثابت کنم و بیشتر از آن خوشحالم که نیمه ی دیگر حقوقم را شما نیکوخردان به عنوان بخشی از حقوق خودتان اثبات کردید. خبرنگاردیگری با هیجان پرسید: درباورشما عمیق ترین و دقیقترین مفهوم حقوق بشر چیست؟ عیسی گفت: (((آرامش))) خبرنگار: شما امروز با دریافت گرانبهاترین و ارزشمندترین جایزه (صلح ستاره) چه احساسی دارید؟ عیسی: خوشبختی. خبرنگار: آیا دراین لحظه ی باشکوه برای فرد یا اشخاصی پیامی اختصاصی دارید؟ عیسی: بله من از پدرپرتجربه و زحمتکش و خانواده ی همراه و صبورم واز تمامی بزرگان و برگزارکنندگان این مراسم زیبا تقدیر می کنم و از همین جا از نامزد مهربان و فداکارم که در ده سال گذشته تمام هستی اش را به پای من گذاشت صمیمانه تشکر و قدر دانی می کنم همینطور از مردم.مدیران و اساتید فرهیخته ای که با سعه صدر و حمایتهای رشد محور شان این روز پرافتخار را آفریدند سپاسگذاری می کنم. دقایقی بعد خبرنگار مشهور تلویزیون ANN در مقابل دوربین گفت همانطورکه ملاحظه می کنید عیسی با آزاد کردن هفت کبوترسپید آرامشی پر از نشاط را برای تمام انسانهای هزاره سوم آرزو کرد ...
a
برچسبها: داستان کوتاه, آرزو, علی اکبری